
شعر
فرشته مولوی: ژینا
ژینا، شقایق سقز، غریب میشکفد
به خنج گلو، آبلهی پوست، درد استخوان
تنزخمِ زن، خونچکه، در گور میرود
از خاکوخون دشت پر از تاشِ سرخِ داغ میشود.
ژینا، شقایق سقز، غریب میشکفد
به خنج گلو، آبلهی پوست، درد استخوان
تنزخمِ زن، خونچکه، در گور میرود
از خاکوخون دشت پر از تاشِ سرخِ داغ میشود.
اسم من، پروا بود و فامیلیام قربانی. کلاس چهارم بودم که در یک باغِ گیلاس در بوجان، کشته شدم. آخرسر هم کسی جسدم را پیدانکرد. امشب که قاتلم، در خانهاش مُرد، دلم میخواهد بگویم چطور کشته شدم.