فروردین ۲۹, ۱۴۰۲

داستان

احمد تمیمی: گریه نکن، زایر!

زایرخلف در کومه را باز کرد و بیرون آمد. باد سرخی که از سمت هور می‌وزید، دیواره‌ی خاک را تا آسمان بلند کرده بود. حجم ترسناک خاک، مثل هیولایی خونسرد، آرام آرام نخلستان تشنه را می‌بلعید و پیش می‌آمد.

ادامه مطلب »
از ما

روزبه جورکش:«آواره/پناهنده» در داستان‌های قاضی ربیحاوی

در این نوشتار با واکاوی داستان‌های «توی دشت بین راه» و «گلدان» از قاضی ربیحاوی نشان می‌دهم که در جهان داستانی او، مسئلۀ آوارگی/پناهندگی چگونه از یک عارضه سیاسی در دل وضعیتِ اضطرار به امری عاطفی بدل می‌شود و همچنین چرا شخصیت‌های این داستان‌ها به «آوارگی درونی» تن می‌دهند.

ادامه مطلب »