
از ما
منصور کوشان: شاهد دهان خاموش (رمان)، بخش هفتم
مینویسم برای این که نمیخواهم جلو بانو لخت لخت باشم. ناراحت میشود. مینویسم: “حمام رفتهام” و لباسهایم را میپوشم و میروم به اتاقم و روی تختخواب دراز میکشم. پزشک دنبالم میآید و میگوید: “از فردا میتوانی روی صندلی چرخدار بنشینی و به تنهایی هر جا خواستی بروی.”