
چه خبر؟
منصور کوشان: «شاهد» (رمان) – بخش دوم
استاد گفته بود که با هم برویم چایخانه. میخواست با صحاف حرف بزند. مدتها پیش از اعدامش بود. بانو را هم دیدم. نپرسیدم برای چه کاری آمده بود. میدانستم بنا به درخواست صحاف به چایخانه آمده است.
استاد گفته بود که با هم برویم چایخانه. میخواست با صحاف حرف بزند. مدتها پیش از اعدامش بود. بانو را هم دیدم. نپرسیدم برای چه کاری آمده بود. میدانستم بنا به درخواست صحاف به چایخانه آمده است.