فروردین ۱۸, ۱۴۰۱

از ما

محمد محمد علی: پوسترهای دوپولی

صداقتی، همین‌که کارت حضور و غیابش را زد، با لب‌های غنچه‌شده و سبیل دُم‌موشی برگشت رو به نگهبان مکتبی تو اتاقک شیشه‌ای و سبیلش را جنباند و او خندید. تا برسد حوالی آسانسور، از ناکجایی در طبقهٔ همکف شنید «صد‌درصدی‌ها را می‌گیرند!» قهقههٔ بلندی زد بی‌آنکه صاحب صدا را دیده باشد.

ادامه مطلب »