وقتى که از پناهگاه تاریک طولانى بیرون آمدم در چشمانداز بهاره، همه جا آبى رنگ بود با طیف نیمرنگ هاى دلفریبش. نگاهم که از آسمان به زمین رسید از عبور پاها و سمها و بادها، دو کوره راه پیش رویم کشیده شده بود از درون علفها و بوتهها و درختچههایى که راه را در دوردست … ادامه خواندن جواد مجابی: حوصلهی راه رفتن
برای جاسازی نوشته، این نشانی را در سایت وردپرسی خود قرار دهید.
برای جاسازی این نوشته، این کد را در سایت خود قرار دهید.