ایزاک بابل: داستانِ گنجه‌کبوتر من، به ترجمه آرزو مختاریان

بچه که بودم دلم پَر می‌زد برای یک گنجه‌کبوتر. همه‌ی زندگی اندازه‌ی آن چیزی نخواسته‌ام. ولی تا نُه سالَم نشد پدر پولِ خریدِ الوار را گردن نگرفت.