رضا نجفی: «از یادداشتهای شبانه» – شب هفتم؛ ژازون بدون آرگوناتهایش
خندهدار است، عین خواب میماند. الان باید بیدار شوم و ببینم توی آپارتمانی در گینهایم، روی کاناپهای خوابم برده است و در خواب دیدهام که آدرسم را فراموش کردهام. اما من بیدارم و واقعاً آدرسم را گم کردهام و فقط واژهی پل سیدخندان و خیابان ویلا توی کلهام هست که هیچ کدام آدرس من نیستند…
برای جاسازی نوشته، این نشانی را در سایت وردپرسی خود قرار دهید.
برای جاسازی این نوشته، این کد را در سایت خود قرار دهید.