چشمهايش را روی سايههای کجومعوج درخت ازگيل میبندد. میخواهد حواسش جمع باشد. درخت ازگيل هميشه حواسش را پرت میکند. هر بار چيزی گم میشود، همينطور چشمهايش را میبندد، اتفاقها را يکیيکی مرور میکند و عقب میرود.
برای جاسازی نوشته، این نشانی را در سایت وردپرسی خود قرار دهید.
برای جاسازی این نوشته، این کد را در سایت خود قرار دهید.