منصور کوشان: شاهد دهان خاموش (رمان)، بخش دوازدهم
بانو خوشحال است که بیشتر شبیه پدر هستم. نمینویسم دلم میخواست شبیه خواهر باشم و چشمهای کوچکم و گونههای برآمدهام به مادر رفته است. بانو انگار که خوشش نیامده باشد جلو عکس پدر پشت به من میایستد.
برای جاسازی نوشته، این نشانی را در سایت وردپرسی خود قرار دهید.
برای جاسازی این نوشته، این کد را در سایت خود قرار دهید.