ری را عباسی: مثلث ر‌ها شده

زن تکه‌ای از نانِ شیرمالی که دست جوان بود، برداشت و بین دولبش قرار داد: « یعنی تو با این قد و قواره هنوز نمی‌دونی با ترس چه حالی داره، چسبِ چسب. بچسب. » نان را به دهان گذاشت. صدای خنده‌ی زن زیر خوابِ چادر بلندتر شد.