سحر مهندسی نمین: بوی خاک، بوی گورستان

زنم می‌گوید که من بوی خاک می‌دهم. بوی گورستان. نشسته است لبه‌ی تخت. بی‌قید. شلخته‌وار. توی دنیای دیگری است. دنیایی که من هیچ‌وقت نتوانستم آن را بشناسم.