یه ایرانم نمیتونه جای خالیتو پر کنه. ببین هنوزم بهت زنگ میزنم، اسام اس میدم، مسج میدم بهت، وویس میذارم برات، هر روز، هر روز... اما، اما جواب نمیدی؟ چرا؟ ها؟ تو که اینقدر سنگدل نبودی؟
میدونی تدی... ببین اونا... اونا، اونا اومدن ریختن توی خونه! همهجا رو بهم ریختن! لپتاپ و دوربین یاشیکا و دوربین کاننت رو با خودشون بردن، زنجیر طلا و ساعتت... بابا هر کاری کرد نتونست جلوشونو بگیره. باهاشون درگیر شد. داد میزد لامصبا من جانبازم واسه این مملکت جنگیدم. من خودم تکاور ارتش هوابرد بودم. وقتی من ۱۴سالهم بود و رفتم جبهه شما کجا بودید الان توی روی من واستادید؟ شما به دنیام نیومده بودید؛ حالا خونهمو زیرورو کردید. بچه مو کشتید. دارید وسایلشو ضبط میکنین؟
یعنی عمو میگفت وقتی با داییاینا رفتن بیمارستان دیدن اونا تو رو گذاشتن توی یه جایی مث انباری! آره؟ راست میگفت؟ میگفت در بیمارستانو زدن شکستن و تو رو آوردن بیرون... آره؟ خب آخه چرا اونجا؟ چرا؟ میگفت وقتی تو رو روی دستشون گرفته بودنو داشتن میآوردن بیرون بابا رسیده... میگفت بابا تا تو رو دیده سکته کرده همونجا، بردنش آیسییو... راست میگفت؟... بابا میگفت من تازه فک کردم فقط پاش زخمی شده، اون موقع نمیدونستم...
گفتم که نرو گفتم... گفتم چرا میری؟ گفتی... گفتی مهسام برای من پردیسه! فرقی نداره! تویی تو، میفهمی؟ گفتی پردیس فکر کن با تو اگه اینکارو میکردن من میتونستم هیچی نگم؟ میتونستم؟ آره؟ داد زدی و انگشتاتو بهم فشار دادی... دستاتو مشت کردی و رفتی... رفتی... وقتی دیدی دارن یه دختر مث مهسا، مث منو میزنن نتونستی نتونستی هیچی نگی.