«دختر آتش!»، قتل حکومتی ماهک هاشمی

روژان کلهر

فراخوا‌ن‌ها را یکی یکی برداشته توی کوله‌اش می‌گذارد. نگاهی به خودش می‌کند در آینه قدی کنار در، کلاه لبه‌داری را که بر سر گذاشته کمی کج می‌کند. به موهایش که چون آبشاری طلایی ریخته روی شانه‌‌ی چپش دستی می‌کشد. ژستی گرفته، چشمکی می‌زند در آینه به خودش، خودش که یکه و تنها می‌خواهد بزند به خیابان. به سمت موبایلش می‌رود. بازی فری فایر را باز می‌کند و پیامی می‌گذارد که «بچه‌ها من دارم می‌رم خیابون واسه پخش فراخوان»

ماهک از خانه بیرون می‌زند. هرجایی که مناسب می‌بیند فراخوانی روی دیوار می‌چسباند. خیابان به خیابان می‌رود و می‌رود و بی‌توجه به نگاه عابران و مردم فراخوان‌ها را می‌چسباند. «اعتصاب سراسری، ۱۴ تا ۱۶ آذر. همه باهم به اعتصابات سراسری می‌پیوندیم. زن، زندگی، آزادی» از خیابان قصرالدشت می‌گذارد. خیابانی که ده روز بعد یعنی روز ۱۴ آذر ۱۴۰۱ همه‌ی کسبه‌هاش مغازه‌هایشان را تعطیل کرده‌اند اما ماهک نیست که ببیند چگونه همه به اعتصاباتی پیوسته‌اند که او یکی از افرادی بوده که فراخوانش را پخش کرده‌.

آخ ماهک، ماه کوچولوی من! چرا فک نکردی این‌کاری که داری می‌کنی دیگه بازی نیست؟ مث فری فایر نیست که بتونی راحت همه رو لت و پارکنی و بری جلو و هیچکی جلودارت نباشه. اونقدر تیز باشی که همه دوست داشته باشن توی تیم تو باشن چون کارت درسته! چرا؟ چرا فکر نکردی توی خیابون تفنگ‌های ساچمه‌ای و جنگی و هر چی اسلحه که باشه دست تو نیست؟

ماهک همچنان که در حال پخش فراخوان‌هاست یکباره متوجه نیروهای امنیتی می‌شود که به سوی او می‌آیند.  این وحشی‌ها که آنقدر با باتوم‌هایشان روی سر و صورتش می‌کوبند که نیمی از صورت زیبایش له و لورده و خونین می‌شود‌. خون پخش می‌شود وسط چشمانش و می‌ریزد لای لبانش. مزه شوری خون را زیر لبش احساس می‌کند و با ضربه‌ی محکم باتومی که وسط سرش می‌خورد از هوش می‌رود. فریادهای وحشیانه‌ی ماموران یکباره قطع شده و در سکوتی مطلق صدای امواج دریا می‌پیچد توی گوشش و از میانه‌ی صدای امواج، صدای آرام مادرش که چهار سال پیش به خاطر سرطان معده جانش را از دست داده، با همان لهجه‌ی بندری در سرش طنین‌انداز می‌شود که ماهک جون تو هم اومدی؟ مگه قرار نبود بمونی و مراقب خواهرات باشی؟ مراقب بابات‌؟ قهرمان قلب مامان... 

جعل خبر قتل ماهک

«در بررسی‌های اولیه مشخص شد بامداد چهارم آذرماه یک دستگاه خودرو سواری سمند با سه سرنشین به دلیل ناتوانی راننده در کنترل وسیله نقلیه ناشی از تخطی از سرعت مطمئنه در بلوار کوهسار مهدی شهر شیراز واژگون شده است. در این حادثه، راننده و خواهرش مصدوم شدند و دیگر سرنشین خودرو که دختری ۱۶ ساله بنام مائده (ماهک) هاشمی اهل شهرستان کنگان از توابع استان بوشهر بوده به دلیل شدت جراحات وارده فوت کرده است.»

پدر را تهدید می‌کنند که به هیچ عنوان حق ندارد با هیچ‌ شخص، خبرگزاری‌ و یا رسانه‌ای بدون هماهنگی با آنها درباره مرگ ماهک صحبتی بکند. او هم سرافکنده این سناریوی ساختگی را پذیرفته و جسد ماهکش را تحویل می‌گیرد. آنها حتی برای پس دادن پیکر بی‌جان دخترش که او را کشته‌اند از او پول می‌گیرند.

کنار مادر

محل دفن ماهک: کنعان 

ماهک که می‌خواست قهرمان دوچرخه‌سواری شود. قهرمان کارته شود. قهرمان فری فایر! بازی آتش آزاد!

نشریه ادبی بانگ