افسانه الف عالیا میرچی

 از ب در فنجان ما برف افتاده، بلا افتاده و بند

"بیا خطر کنیم / باغچه را ببلعیم و با تمام ریشه ها / بر سینه ی خاک گرفته اش بروییم باز"