
علی آشوری: یلدا را بیافرینیم
در اوج تاریکیهای فردی و اجتماعی، گرد هم آمدن، سخن گفتن، مهر ورزیدن و حفظ امید به فردا، خود عملی رادیکال و نورافشان است.

در اوج تاریکیهای فردی و اجتماعی، گرد هم آمدن، سخن گفتن، مهر ورزیدن و حفظ امید به فردا، خود عملی رادیکال و نورافشان است.

غلامحسین ساعدی، رنج را نه به عنوان یک دشمن، بلکه به عنوان مسیری به سوی شناخت و منبعی برای حکمت میفهمید. او در آثارش، چه در نقش پزشک و چه در مقام نویسنده، به دنبال درک و بیان درد بود؛ دردی که در کالبد جامعه، روان انسان و زبان مردم رخنه کرده بود. تبعید، این رنج را به تجربهای هستیشناسانه بدل کرد و نوشتن برایش به شکلی از مقاومت در برابر فراموشی و معناباختگی تبدیل شد.

در روزگاری که تصویر، ابزار فریب شده، ناصر تقوایی تصویر را به پناهگاه صداقت بدل کرد. اکنون در نبود او، سینمای ایران فقیرتر است. اما تصویرش، همچنان در باد و دریا و در نگاه مردمان جنوب زنده است. در یاد کسانی که میدانند هر هنرمند راستین، پیش از آنکه فیلمساز یا نویسنده باشد، شاهدی بر حقیقت انسان است.

مقاله استدلال میکند که ادبیات واقعی، فراتر از سرگرمی یا روایت ملی صرف، باید ابزاری برای نقد قدرت، بازنمایی آرزوهای انسانی برای آزادی و برانگیختن “کنش آگاهانه” باشد. کلیما با زندگی و آثارش که همزمان هم محلی و هم جهانی هستند، الگویی عینی از این نوع ادبیات ارائه میدهد که میتواند وجدان جمعی را بیدار کند و مسیرهای تازهای برای مقاومت و آزادی بگشاید.

احمد پژمان، آهنگساز و رهبر ارکستر برجسته ایران، با پیوند سنت و مدرنیته، موسیقی را به قلمرویی از آزادی و کشف دوباره بدل کرد. آثار او، گفتوگویی میان شرق و غرب، گذشته و حال، و ذهن و احساس خلق کرد. فروتن، ایراندوست و دمکراتیک، میراث پژمان در قلب جامعه هنری جاودانه است.

برخی شهرها صرفاً مکانهایی برای سکونت نیستند؛ آنها زیسته میشوند و به یاد سپرده میشوند. شهرهایی که در نقشه نمیگنجند، بلکه در خاطرات، صداها، زبانها و نبض زندگی روزمره تداوم مییابند. نوشتار علی آشوری دربارهٔ کرمانشاه، تنها نگاهی نوستالژیک به گذشته نیست، بلکه تأملی عمیق و دردمندانه دربارهی نسبت میان انسان، مکان و حافظه است.

آوایی به بم و زیر میخواند:
جهان هیچ بود هیچ خواهد شد!
صدا، دست به جهانآرایی میزند و
واژه میسازد
واژههایی از یأس و وقار و انکار…

حسن کامشاد، نویسنده، مترجم، پژوهشگر و استاد پیشین دانشگاه کمبریج، در آستانه صدسالگی، روز پنجشنبه اول خرداد ۱۴۰۴ در لندن درگذشت. او با نام اصلی سید حسن میرمحمد صادقی، متولد چهارم تیر ۱۳۰۴ در اصفهان، پس از تحصیل در دانشکده حقوق دانشگاه تهران و همکاری با شرکت نفت ایران، به بریتانیا مهاجرت کرد، دکترای خود را در نثر معاصر فارسی از کمبریج گرفت و سالها در این دانشگاه زبان فارسی تدریس کرد. کامشاد، که دوستی عمیقی با شاهرخ مسکوب داشت، با آثار ماندگاری چون «حدیث نفس» و ترجمههایی نظیر «پایهگذاران نثر جدید فارسی»، نقش مهمی در فرهنگ و ادبیات ایران ایفا کرد، هرچند پس از انقلاب ۱۳۵۷ بهناگاه بازنشسته شد و در لندن اقامت گزید. علی آشوری، شاعر مقیم آمریکا در نوشته زیر از او یاد کرده است.

به یاد معلم آزادیخواه هرمز گرجی بیانی، یحیی رحیمی و احسن و شهریار و نیوشا و دیگرانی که در این روزها جان در کف زندگی را ستایش کردند.

بگذار در میان آوای این آبشاری که صدایش حزن پاییزی را میخواند برایت قصه بگویم، بگذار از تکه تکه خردهریز سنگهای خونین و یا یال سوراخشده از کوهستان را آواز کنم

انتشارات پیام در آلمان مجموعه شعر تازهای از علی آشوری، از مهمترین و پرسابقهترین شاعران ایرانی در تبعید را منتشر کرده است: عاشقانههایی با عنوان «نگین جسم و جان».