هراس انسان از مرگ، مضامینی تازه نیستند. آن چه می‌تواند نسبتآ بدیع جلوه کند، انطباق جنبی این مضامین‌اند بر تار و پود جامعه‌‌ای که خود را، لجوجانه و کودک‌وش، تافته‌ی جدا بافته‌ای می داند و درانتها و بویژه پیگیری آنها در بطن ادبیات مدرن ما.
این نوشته در پی طرح این نکته است که زبان در کاربردْ برانگیزنده‌ی نگرشی معین به جهان است. واحدهای کارکردی زبان همچون فعل، صفت و حروف اضافه دارای بار دیدگاهی هستند. هر یک از واحدها، بنا به کارکرد در گفت (گفتار و نوشتار)، نگرشی را دامن می‌زند.
می‌خواهیم رمانِ سه قاپ، نوشته‌ی زکریا هاشمی، را بخوانیم. می‌خواهیم کمی به پرسش‌هایی نزدیک شویم که متن سه قاپ در برابر خواننده می‌گسترد. می‌خواهیم از نگاه‌های دیگرانی کمی به متن سه قاپ بنگریم. می‌خواهیم کمی ازمتن سه قاپ بپرسیم.
می‌خواهیم متن سخن‌رانی‌ی پاتریک مودیانو، برنده‌ی جایزه‌ی نوبل ادبیات در سال ۲۰۱۴، در برابر آکادمی‌ی نوبل را بخوانیم. انگار می‌خواهیم در سخن‌رانی‌ی او تعریف زمان گذشته را جست‌وجو کنیم؛ رابطه‌ی خاطره و حسرت گذشته را؛ رابطه‌ی گریز از گذشته و بازگشت به گذشته را؛ رابطه‌ی خوانش گذشته و نوستالژی را.
«بانگ» یک رسانه ادبی و کاملاً خودبنیاد است که در خارج از ایران و به دور از سانسور و خودسانسوری بر مبنای تجربه‌ها و امکانات مشترک شخصی شکل گرفته و با کوشش شهریار مندنی‌پور و حسین نوش‌آذر اداره می‌شود.
