بیژن بیجاری -در رثای یک رفیقِ دیرینه: یارعلی پورمقدم
احتمالن باید پاییزِ ۱۳۵۴ بوده باشد ــ پنج شش ماه بعد از ورودِ من به مسجد سلیمان ــ که نخستین بار، یارعلی پورمقدم را بعد از مراسمِ صبحگاهِ ” دبیرستان نیروی زمینی ارتش” در مسجد سلیمان دیدهام.
احتمالن باید پاییزِ ۱۳۵۴ بوده باشد ــ پنج شش ماه بعد از ورودِ من به مسجد سلیمان ــ که نخستین بار، یارعلی پورمقدم را بعد از مراسمِ صبحگاهِ ” دبیرستان نیروی زمینی ارتش” در مسجد سلیمان دیدهام.
راستی، آیا مگر میشود قصّهای نوشت ــ که کم یا زیّاد ـ پایابش، بهنوعی برنگردد به” تجربه/ واقعیّت”ی که در بیرونِ از” واقعیّت” و حتّا بیرونِ از ذهن و تخیّلِ شخصیِ خالقِ آن اثر جریان داشته؟ تصورش برای من که دشوار ست.
بیژن بیجاری نثری شخصی و خاص خود دارد. نمونه این نثر را نه روزنامه و مجله میتوان خواند و یافت هم نمیشود در سمساری نویسندگانی که نثرشان فاقد زبانآوری است و کلیشهای نثری را در همه آثار خود تکرارمیکنند.
میزگرد سه نفره خسرو دوامی، بیژن بیجاری و حسین نوشآذر درباره داستان روخوانیِ یادداشتهای «فَستفود» بیژن بیجاری با اشاراتی به واقعگرایی و شخصیتهای گروتسک
اما هی این کلاهها را جمع کرده و حالا هر روز، یکی از آنها را میگذارَد سرش تا دستکم، با کلاهی که سر خودش میگذارَد، یکی از آن روزها یاد آدمهای رفته را به خودش یادآور شود.
نوشتن درباره بعضی از نویسندگان کار سادهای نیست. کلمه کم میآوری، استفاده از توصیفهای کلیشهای نقدهای رایج، توهینآمیز به نظرت میآید، و در ضمن قالبهای
داستان با این سطرها آغاز می شود: غروبی از غروبهای پاییزیِ تهران، که تنهایی به قیلوله خوابی دَرم رُبوده بود، ندایی شنیدم انگار بیدار/ خواب
«بانگ» یک رسانه ادبی و کاملاً خودبنیاد است که در خارج از ایران و به دور از سانسور و خودسانسوری بر مبنای تجربهها و امکانات مشترک شخصی شکل گرفته و با کوشش شهریار مندنیپور و حسین نوشآذر اداره میشود.