بعد از ۱۰ سال مجموعه شعر تازهای از مهدی گنجوی منتشر شد
مجموعه شعر مهدی گنجوی با عنوان «غریبههایی که در من زندگی میکنند» منتشر شد. پیش از این بخشهایی از این مجموعه شعر در مجله «ناممکن» منتشر و در «تریبون زمانه» بازنشر شده بود.
مجموعه شعر مهدی گنجوی با عنوان «غریبههایی که در من زندگی میکنند» منتشر شد. پیش از این بخشهایی از این مجموعه شعر در مجله «ناممکن» منتشر و در «تریبون زمانه» بازنشر شده بود.
طنابهای تناورِ آب تو را اسیر کردند. ماهیها میخواستند قورقور نفسهایت را ببلعند. گل و لای میخواست چشمانت را ببوسد. ماسهها میخواستند دهانت را پر کنند. علفهای هرز میخواستند در گوشَت جوانه بزنند.
راوی داستان علفزار نوشته ویلیان ولمن برای یافتن خواهر از دست رفتهاش شروع به جهانگردی میکند. در واقع او به دنبال ایمان میگردد اما در هیچ کجا اثری از آن پیدا نمیکند. او شباهت ظریفی بین معصومیت خواهر از دست رفتهاش و معصومیت گمشدهی زنان روسپی پیدا میکند.
ملافه از خار است. زن میگوید: «من با اندامهایم چند نفرم.» دوباره به سمت مرد میرود. مرد برای ادامه دادنِ خودش، نفس تازه میکند. خارها را که مرتب میکند، خارها او را مرتب میکنند.
داستان روایتی است از یک روز از زندگی او به شیوه جریان سیال ذهن و با این تمهیدات خواننده میبایست با پیامدهای مهاجرت آشنا شود. در همان حال موضوعاتی مانند جوانی و سالخوردگی، احساس سرخوردگی، پوچی، مرگخواهی و عشق درآمیخته با یأس یک انسان مهاجر ایرانی و مفهوم غربت و وطن بیان ادبی مییابد.
آسایشگاه مثل همهی غروبها ساکت و آرام است. روی صندلی چرخدارم مینشینم و به پشت پنجره میروم. از تماشای هوای گرگ و میشی که در پشت آن سرخی کمرنگی موج میزند لذت میبرم. احساس میکنم سرانجام باز مادر و خواهر را خواهم دید و جست و جوهایم بیسرانجام نمیماند.
سرسختی ِ منصور کوشان در نوشتن را به هیچ روی نمیتوان پُرکاری نامید. به هیچ روی نمیپذیرد زودگذر بودن ِ نوشتن از خود و نوشتن ِ خود را. سودازده است در نوشتن، تا یافتن ِ موسیقی ِ زندگی. در بیدار کردن ِ آنان که نه در خواب که به خُرناسهاند.
منصور کوشان نه تنها یک نویسنده توانا و یک روزنامهنگار تحولآفرین که در وهله اول یک انسان آزاده بود که مانند گوهری در جامعه ادبی ایران میدرخشید. او از کوشندگان سرسخت آزادی بیان در ایران بود.
این رمان درباره یک زندانی کرد است که در اثر شکنجه و آزار چنان لاغر و نحیف شده که باد او را از زمین میکند، به پرواز درمیآید و از زندان رهایی مییابد. رمانی درباره سرنوشت فرد در کانونهای بحرانزده خاورمیانه در جریان تندبادهای حوادث.
من روزهای خونی و پر التهاب را/من سطلهای سوختهی انقلاب را/بر سنگفرش کهنه بساط کتاب را/ بوسیدم و برای شما جا گذاشتم
بانگ در سالگرد اعدام سلطانپور از سه زاویه و از سه منظر به این شاعر انقلابی پرداخته است: از دید حسن حسام، محسن یلفانی و نسیم خاکسار.
افغانستان با تاریخش، با جنگها و اشغالگریها و سیل آوارههایی که پس پشت خود به جا گذاشته است، در تاریخ یگانه است. آصف سلطانزاده روایتگر گوشهای از این تاریخ محنتبار است.
آدمی تا چهقدر میتواند تحقیر را بپذیرد؟ خود ذات تحقیر است آدمی. آنکه حقیر میسازد دیگری را. و چرا حقارت را میپذیرد آدمی؟ و چرا باید بپذیرد؟ و اگر نپذیرد چه کند؟ و چه کار کند وقتی حقیرش ساختند؟ چهگونه سر برافرازد و باز ابراز وجود کند؟
شعر خویی به زیباترین شکلی بازآفرینی نظریه شعری وی است. شعری که در آن اندیشههای فلسفی با عواطف اصیل انسانی در زبانی آهنگین درهم میآمیزد. شعری که چون آینه صافی ضمیر شاعر را بازمیتاباند. ضمیر شاعری که از عشق و زیبایی میسراید و بر زشتی و سیاهکاری میشورد. آزادی را میستاید و استبداد را خوار میدارد.
اوی جستوجوگر رمان «چشمهایش» نوشته بزرگ علوی ناظم مدرسه نقاشی است که برای نوشتن شرح زندگی و مبارزات استاد ماکان در صدد کشف رازهای زندگی او برمیآید. اما نخست باید راز چشمهای آخرین تابلوی استاد، یعنی تابلوی «چشمهایش» را دریابد.
نشر پیام در آلمان به مدیریت جلال رستمی گوران با همکاری نشریه ادبی «بانگ» به زودی کتابی را به دو زبان فارسی و آلمانی برای کودکان پیشدبستانی منتشر میکند.
از فاحشهخانهها بوی نان تازه میآید، پلهها را که پایین میآیند پناهندگان، و با سری خلوت مرکز شهر را گام میزنند. زنهای کامل گلدرشتهای میدانند، کپهکپه حلقه زدهاند، و کابل و هرات و بغداد را در تخمهها میشکنند
تبارشناسی فرزندکشی در ایران دو منشا دارد که چون رودهایی جاری همواره روابط فردی و اجتماعی ما را سامان داده اند. منشا نخست مذهب است چونان که قربانی کردن فرزند در ادیان ابراهیمی پاس داشته شده، دوم اسطوره که در شاهنامه و مهمترین شخصیت آن جهان پهلوان رستم تجلی کرده است.
آبِ کفآلود آمد روی پاها و دمپاییهای زن و ماسه بر جای گذاشت. «اون پرچم رو میبینین، تا اونجا میبرم و میارم.»زن پهنهی دریا را با نگاهش کاوید، فقط موج دید و کسانی که در نزدیکی ساحل تن به آب زده بودند.
کانون نویسندگان ایران از نویسندگان و آزادیخواهان مستقلِ سراسر دنیا خواست که صدای رسای اعتراض به این سرکوبها و آزارها باشند.
«پنج زن» از نقطه نظر زنان با کنکاشی در عشق و سکس نوشته شده، زندگی یک خانواده را میکاود؛ چهار خواهر و مادر آنها. مادر سالهاست که در یک آسایشگاه به سر میبرد و نمیتواند اعضای بدنش را حرکت دهد و تنها بزرگ ترین دخترش، ثریا، گهگاه به سراغش میآید.
«بانگ» یک رسانه ادبی و کاملاً خودبنیاد است که در خارج از ایران و به دور از سانسور و خودسانسوری بر مبنای تجربهها و امکانات مشترک شخصی شکل گرفته و با کوشش شهریار مندنیپور و حسین نوشآذر اداره میشود.