
بهروز شیدا: «یکی زخمِ دیگری را لگد میکند» – خوانشی از رمان مستانه خانوم، نوشتهی شیرین کبیری
میخواهیم رمان مستانه خانوم، نوشتهی شیرین کبیری، را بخوانیم. میخواهیم چند وتر از دایرهی یک هستی را در آینهی سخنانی دیگر بهکوتاهی بخوانیم.
میخواهیم رمان مستانه خانوم، نوشتهی شیرین کبیری، را بخوانیم. میخواهیم چند وتر از دایرهی یک هستی را در آینهی سخنانی دیگر بهکوتاهی بخوانیم.
در متن پرستو فروهر، دو قربانی خشونت، دو شخصیت دادخواه، یکی نویسنده و یکی خواننده اثر یکدیگر را ملاقات میکنند. این مقاله را میخوانید:
داستانهای کافکا به صورت غیر قابل اجتنابی تلاشهای نومیدانه و مذبوحانهی شخصیتهایی است که سعی میکنند کار درست انجام دهند، اما همیشه مانند خودش گیج، سردرگم و ناکام میمانند. شاید همین اصرار در کار درست است که کافکا را هم تراز یک مقام مذهبی میکند.
در این جستار این موضوعات بررسی میشود: تنوع فرمها و گفتمانهای فراداستانی و نسبت آنها با مفهوم منطقی زبانهای رسمی و فرازبان؛ شیوهای که فراداستان در ادبیات دگرگونی ایجاد میکند؛ و فلسفههای متنوع فراداستانی که در آثار بورخس، کالوینو و اکو بازتاب مییابند.
در این پژوهش بر اساس الگوی زمانمندی روایت از ژرار ژنت، رمان وقت سایهها (۱۳۹۳) نوشته محمود فلکی مورد بررسی قرار گرفته است. در این رمان نویسندهای تلاش میکند با مرور خاطرات، راز قتل عموی خود را کشف کند.
«سنگام و دیگر داستانها» عنوان کتابی از مهرنوش مزارعی، نویسندهٔ مقیم آمریکاست که در سال جاری از سوی نشر رها در ونکوور کانادا به چاپ رسیده است. این کتاب، گلچین ۳۳ داستان کوتاهِ ویراسته از سه مجموعهٔ منتشرشده از این نویسنده به نامهای «بریدههای نور»، «کلارا و من» و «خاکستری» را دربرمیگیرد. در این مجال کوتاه، داستان «سنگام» از این مجموعه بررسی میشود.
کار داریوش آشوری پهنهی گستردهای را میپوشاند از تلاش برای بازاندیشی و بازآفرینی زبان فارسی، جستارهای ادبی، بررسیهای فرهنگی یا ایستارهای سیاسی. اما کدام رشته این گسترهی پهناور را به هم پیوند میدهد؟
اگر “هنر رمان” کوندرا را به عنوان معیاری برای ارزیابی و خوانش رمان “مارون” نوشتهی “بلقیس سلیمانی” برگزیدهام، به خاطر نگاه فلسفی و “هستیشناختی” او است.
همین که شیای را یافتید که باعث میشود بتوانید به یک شخصیت، بدون توصیف مستقیم او جان ببخشید، از شیوه چهرهنگاری با اشیا استفاده کنید. این روش لزوماً مانند فلوبر که آن را بر موجودات روزمره متمرکز میکند تقلیلگرا نیست.
ته احضار گذشته به امروز و نه غوطهور شدن در گذشتهی تباه شده. حسین حضرتی در رمان «داو» میخواهد آنچه را که تاریخ نمیتواند بیان کند، مقابل ما قرار دهد. رمان او در زمان شکست ایرانیان از اعراب و در شیراز اتفاق میافتد. حافظ موسوی با او گفتوگو کرده است.
من پدر هفتاد و چهار بچه هستم مجموعهی ۲۹ داستان کوتاه است که به قلم پژمان سلطانی در نشر مهری در لندن منتشر شده. قرار بود این کتاب در تهران منتشر شود اما مجوز نگرفت. نظر فرخنده حاجیزاده درباره این کتاب را میخوانید:
جهان موازیْ جهانی محدود و فاقد ساختار اجتماعی است. فقط جنبههایی از زندگی را پوشش میدهد و به آن خاطر از هر گونه شکوهی تهی است. برای زیست موقت، زیست گهگاهی است. غایتی سیاسی اجتماعی نیز در طراحی آن در کار نیست.
در هر دو رمانِ کافه رنسانس، نوشتهی ساسان قهرمان و اتفاق آنطور که نوشته میشود میافتد، نوشتهی ایرج رحمانی کافهای هست که پاتوق آفرینندهی یک رمان است. مشتریانِ دو کافهی کافه رنسانس و اتفاق آنطور که نوشته میشود میافتد، ماجراهایی یکسان را نمیزیند. خاکی که این دو کافه بر آن روییدهاند اما از یک زمین اند. واژهها بسیار اند: کافه، خاک، زمین، تخیل، اتفاق.
اورشلیم. اواخر پاییز ۲۰۰۰. من با جعبهای که میخواهم به خارج از کشور بفرستم در راه اداره پست هستم. در صف اداره پست میایستم. دیگر برایم مهم نیست چقدر باید منتظر بمانم. انتظار بخشی از زندگی در فلسطین شده است.
از دید ناهید کبیری آنچه که در خیابان رخ میدهد، هم امیدبخش است و هم نگرانکننده. او در شعرهای مجموعه «باران نشد که ببارد» شهری را به یاد میآورد که با نمادهایی وحشتآور محاصره شده است.
«آناندا»ی شهروز رشید هم شعر و هم مادر را در خود دارد. جستوجوی هر دوست و بازیافت هر دو در دنیای واژگان. گویا شعر همان مادر است و مادر همان شعری که ما از او دور میشویم ولی باز به سوی او برمیگردیم و برایش “شعرنامه” مینویسیم.
جنگهای بزرگ در کمال تعجب تأثیراتی دارند ادواری. انقلاب فرانسه برخی را گرفتار و لتوپار کرد؛ از سر برخی دیگر گذشت بی اینکه تار مویی را برآشوبد. میگویند جین آستن هیچوقت یادی از این انقلاب نکرد؛ چارلز لمب محلی به آن نگذاشت؛ بو برامل اصلاً در نخ این موضوع نبود.اما برای ولستونکرافت و برای گادوین، انقلاب فرانسه سپیدۀ صبح بود.
کند و کاو در شخصیت راوی تباه شده و واداده داستان «نماز میت» رضا دانشور با تکیه بر دستگاه روانشناسی یونگ. بازخوانی و قرائت متفاوتی از یک سند ادبی و از آثار ادبی مورد استناد درباره زندان و پیامدهای شکنجه.
یکی از شناختهشده ترین گشایشها، جملهی آغازین کتاب مسخ کافکا، در ترجمهی صادق هدایت، مهمترین نویسندهی مدرن ایران، شکلی از دگردیسی را از سر گذرانیده است. رخدادی در حد مسخِ مسخ.
«هفتمین کابوس» داستان چندان سادهای نیست ولی رضا نجفی از همان اول و با عنوان داستان نشان میدهد که ما را به سرگرمی و خنده دعوت نکرده است. او از ما خواسته است که وارد یک کابوس شویم.
حالا یک بار دیگر میخواهیم بهکوتاهی از گفتوگوی دو رمان گذر کنیم. از گفتوگوی رمان مهاجر و سودای پریدن به دیگر سو، نوشتهی علی نگهبان و رمانِ چرخدندهها، نوشتهی امیر احمدی آریان. میخواهیم چشم و گوش تیز کنیم بر تقدیرهای دو شخصیتِ این رمان و دو شخصیتِ آن رمان.
«بانگ» یک رسانه ادبی و کاملاً خودبنیاد است که در خارج از ایران و به دور از سانسور و خودسانسوری بر مبنای تجربهها و امکانات مشترک شخصی شکل گرفته و با کوشش شهریار مندنیپور و حسین نوشآذر اداره میشود.