
عباس شکری: واهمهی تثلیث گمشده (درآمدی بر دوسیه ویژه منصور کوشان)
منصور کوشان برای توده مردم چیزی ننوشته. خودش در گفتگویی گفته: «منِ نویسنده برای تعداد انگشتشماری مینویسم. با این آگاهی هم مینویسم و با این آگاهی هم ادامه میدهم.»
منصور کوشان برای توده مردم چیزی ننوشته. خودش در گفتگویی گفته: «منِ نویسنده برای تعداد انگشتشماری مینویسم. با این آگاهی هم مینویسم و با این آگاهی هم ادامه میدهم.»
با تعریفی ساده، توهم حاصل وقوع حادثهها ودریافتهایی است که نتیجهی اختلال ذهنی وعصبی بیمار است و واقعیت بیرونی ندارد. بیمار با حواس خود قادر به ادراک امری ناموجود میشود، بنا براین گونههای توهم دیداری و شنیداری و چشایی و بویایی و بساوایی فرد مبتلا را زیر تأثیر قرار میدهد.
شخصیتهای داستان موسوی همه مردهاند و در تلاشی عبث و بیسرانجام مشغول انکار مرگ خویشاند. آنها مدام و بیوقفه مشغول روایت همین انکارند.
براهنی با طرح “هدف ” برای شعر، به نگرش حتی پیش دکارتی، یعنی سقراط نزدیک شده است که سودمندی را برای زیبایی لازم میدانست.
راوی داستان «مدرسهای که اسمش پیروز بود» دختربچهی هشت نُه سالهای است که عاشق بادبادکبازی با برادرش است. راوی آنچه را دیده، مثل دوربین در ذهن ثبت کرده و حالا که سالها از آن روزها میگذرد فیلم را بدون رتوش در تاریکخانه ذهن ظاهر میکند و نهانگاههای روزهای جنگ را برملا میکند.
بهروز شیدا – از فوتبال چه بنویسیم که ننوشته باشند؟ چه بگوییم که نگفته باشند؟ کجا را بگردیم که نگشته باشند؟
در بیداری بعد از کودتای ۲۸ مرداد چند تن نقش اساسی داشتند. از زمرهی اینها میتوان به جلال آل احمد، احمد شاملو، و از نسل یک دهه جوانتر، به فروغ فرخزاد، رضا براهنی، و غلامحسین ساعدی اشاره کرد.
از سخنان براهنی بود در کارگاهی که در زیرزمین خانهاش برگزار میکرد: «زبان از وسایل صدا زدن ادبیات است. زبان مساوی است با فاصله؛ فاصلهای از نور بین آن چیزی که نوشته میشود با آن چیزی که در بیرون وجود دارد…»
محل کارگاه در زیرزمین خانۀ دکتر براهنی بود و به همین دلیل دوستان به شوخی آنجا را کارگاه زیرزمین مینامیدند. محدودیتهای دولتی و غیردولتی شدیدتر و ظرفیت پذیرش نهادهای ادبی حاکم کمتر از آنی بود که بتواند کاری اینچنینی را در درون خود جهتدهی یا پشتیبانی کند.
نظر روبگریه، در رمان نو، انسان به دنیا خیره میشود اما دنیا نگاهش نخواهد کرد و این مسئله هرگونه نمادگرایی و برتری را از میان برمیدارد. وظیفه نویسنده این است که دنیای مادی را توصیف کند، نه آنکه آن را کاراکتریزه کند و خود را در آن شکل دهد.
سِفر خروج ماجرای مهاجرت – تبعید – گریز یک مرد افغان به ایران است؛ موسی، سیودو ساله. سالهای پایانیی دههی ۱۳۸۰ خورشیدی است. روزهایی چند به دهمین دورهی انتخابات ریاست جمهوریی ایران مانده است؛ به انتخاباتِ ۲۲ خردادماه سال ۱۳۸۸؛ به رقابت محمود احمدی نژاد، محسن رضایی، مهدی کروبی، میرحسین موسوی.
«تندادگی» نوشته ری را عباسی یک ساگای خانوادگی است که در سالهای دهه اول شکلگیری و تثبیت انقلاب در ایران اتفاق میافتد. داستان عاشقانهای که
«بن بست قهرمانی» به شیوه جریان سیال ذهن بیش از ۵۰ خاطره را در خود جای داده که هر یک به نوعی در هزارتوی جامعه قدم میزند تا آینهای تمام قدی باشد از روزهایی که بیشتر ما ندیدیم و تجربه نکردیم. گذشتهای را پیش روی ما میگذارد تا امروز اگر قرار است به کردار آنها داوری داشته باشیم، با توجه به پیشاتاریخ داوریمان، به قضاوت برویم.
در رویکرد شعری رضا براهنی میتوان طیفی از بیانگری تشدید شده تا نابیانگری در نظر گرفت که یک سویش کتاب “ظل الله” (۱۳۵۴) و سوی دیگرش کتاب “خطاب به پروانهها” (۱۳۷۴) است.
بلوغ مرحلهی مهمی در زندگی هر فرد است و آیینهای تشرف به بلوغ از جملهی کهنترین آیینهای بشری هستند. در همه ی این آیینها، فرد نوبالغ نیازمند کسب شناخت عمیقتری از خویشتن است تا نقش تازه ای در جایگاه تازه ای بر عهده بگیرد.
تفاوت شعر را با قصه و گزارش دقیقاً در این نکته میدانم که آیا آن کسی که دارد چیزی را بیان میکند میخواهد از حسهای خودش و از خبرهایی که از خارج گرفته به ما گزارش بدهد، یا اینکه میخواهد واکنشهای ذهن خودش نسبت به آن خبرها را به اطلاع ما برساند؟ من این دومی را شعر میدانم.
انقلاب ریشهایترین تضادهایِ تاریخی و اجتماعیِ ایران را علنی کرد. قصّهنویسیِ فارسی در برابرِ آشکاریِ این حقیقتِ تلخ واکنشی صادقانه و توأم با مسئولیت نشان داد: نویسندهی ایرانی برایِ فهمِ وضعِ تاریخیِ جامعه، در آینهی نقد و درنگِ یکدیگر، وَ ناظر به تأمّلی جمعی مینوشت.
«گذرنامه» مجموعهداستانی خواندنی است با نثری ساده و روان و چون نمیخواهم با خلاصهگویی شوق خواندنش را کاهش دهم، تنها به نکتههایی چند در بارهی آن اشاره میکنم.
آسیبگاهی که در شعرهای هوشنگ چالنگی شکل میگیرد، متاثر از قوتها در شعر اوست: دریافتها و فرازهای شعری در طی زمان رویکردی انعطافپذیر نشان نمیدهند و در همان فرازهایی که یافته است، دچار ایستایی میشود.
احمد خلفانی، نویسنده مقیم آلمان در برنامه انجمن ادبی ایرانیان فرانکفورت در طی سخنانی کتاب «داستان در بوته» مجموعه مقالات رضا خندان مهابادی را بررسی کرد. متن سخنان خلفانی را میخوانید:
مرتضا نگاهی – صادق چوبک شاعر نبود و ادعای شاعری هم نداشت اما مانند هر ایرانی دیگر، گاه، از دل برآمدههایی در ذهنش شکل میگرفت و روی کاغذ جاری میشد. در اوایل “چکامه”شان میخواند ولی بعدها نام “ترانه” بر آنان گذاشت. آرزو داشت که آن “ترانه”ها روزی، روزگاری منتشر شوند..