نمود تجربه شخصی در داستان‌نویسی – کوشیار پارسی: واقعیت آشنای روزمره تنها دستمایه برای ساختن واقعیت ِ ادبیات خودمختار است

آیا تجربه‌ای در زندگی شما وجود داشته که بر اساس آن داستانی نوشته باشید؟ آن تجربه چه بوده و در داستان شما به چه شکل تغییر ماهیت داده؟
ما این نظرخواهی را با نویسندگان در میان می‌گذاریم با این هدف که به درکی از سهم تجربه در آفرینش ادبی برسیم.

کوشیار پارسی پاسخ می‌دهد:

به زمان نوشتن لحظه‌ای می‌رسد که نویسنده همه چیزی از یاد می‌برد: گونه‌ای کاهش هشیاری. غرقه می‌شود در شکل، می‌رود به کشف معناهای چیزهای پیرامون‌اش.

آن‌چه می‌داند و از یاد می‌‍برد و به زمان نوشتن می‌سازد، دستمایه‌ی کار می‌کند. با آن‌چه می‌داند می‌نویسد و نه درباره‌ی آن‌. واژه، بیان غیبت آن چیزی است که پنهان است.  

ادبیات واقعیت است، اما واقعیتی خودمختار. به واقعیت زندگی روزمره و تجربه اشاره دارد، اما این واقعیت آشنای روزمره تنها دستمایه برای ساختن واقعیت ِ ادبیات خودمختار است. بافته‌ای در نشان دادن تنها یک واقعیت و نه تحلیل واقعیتی بیرون از خود.

زمان فراگیر است، گذشته و اکنون و آینده در آن حضور دارد. از یک‌سو گذشته را داری که تاریخ است، نیز خاطره و رویا. از سوی دیگر پندار و رویای آینده. در اکنون نیز مشاهدات، ایده‌ها، احساسات و انگاره‌های شخصی حضور دارد. در یکی بیش‌تر و در دیگری کمتر. برخی از جنبه‌های خودزندگی‌نامه‌ای دارای عنصر مهمی از اصالت هستند که نویسنده را از آن گریز نیست.

گام ِ آغاز، تجربه‌های فردی است یا یادواره‌ی تجربه‌ها. تجربه‌هایی که نمی‌توان به بیان آورد، حتا اگر بخواهی. نکته‌ی قابل درنگ چگونگی تبدیل آن به زبان است.   

ادبیات را ابزار جست‌وجو می‌دانم. بی تردید نه برای همه‌ و به ویژه آنان که شور ِ گرته برداری از زندگی روزمره دارند، حتا اگر نوشته‌شان عین ِ واقعیت نباشد. نویسنده‌ای که می‌خواهد کشف کند، باید از ابزاری سود بجوید که ادبیات در اختیارش گذاشته است. یعنی عبور از فرایند نوشتن متن ادبی و رسیدن به آنی نو.

نویسنده‌ی جست‌وجوگر به دنبال گرته‌برداری از زندگی ِ زیسته شده نیست. آفریننده است. کار برای او محصول نیز هست. احساس ِ ‘یافتم یافتم’ ِ ‘بخت‌یافت’ [Serendipity]. می‌گویند نویسنده ‘از درون زبان’ کار می‌کند. اما این شرح دقیقی نیست. هر نویسنده‌ای از درون تجربه‌هاش می‌نویسد. زبان ابزاری برای آفریدن تجربه‌های نو از میان تجربه‌هایی است که نویسنده آن را برای زندگی ضروری می‌داند.   

نویسنده‌ای که درون ِ خود می‌جوید، نمی‌خواهد چیزی بیان کند. تنها می‌خواهد چیزی بیابد. برای خود می‌نویسد تا متنی به دست دهد که در آن واقعیتی پرمعنا به دست آید. این واقعیت در واژگان به وجود می‌آید. همه‌ی زندگی به آفرینش خانه‌ای می‌پردازد تا در آن بزید. شاید به عنوان تسلا، زیرا واقعیت کامل نیست. یا شاید استوار کردن موقعیت خود به عنوان انسانی در این جهان آکنده از راز.

روند آفرینش داستان در طول سده‌ها پوشیده شده است از انبوه ادعاهای رازآمیز. این که نویسنده به یاری «تخیل» می‌نویسد، برای بسیاری غریب می‌نماید.

نویسندگان به هیچ روی درباره‌ی شیوه‌ی کار خود سکوت نمی‌کنند. در صدها گفت‌وگو از روند بسیار شخصی آفرینش خود حرف می‌زنند. این امر سبب شنیدن روایت‌های جالب هم شده است، بی ‌آن‌که چیزی به دانش خواننده بیفزاید. برخی نویسندگان تنها در تاریکی می‌نویسند، برخی تنها با قلم تا خون‌شان در شکل جمله‌ی ادبی، بر کاغذ جاری شود. 

تصویری که نویسندگان از خود در گفت‌وگوها نقش می‌زنند، اغلب رومانتیک است. برخی خوانندگان فکر می‌کنند که نویسنده موضوع و انگیزه را به به‌ترین شکل ارائه می‌کند. این تصور هست که نویسندگان، حرفه‌ای‌های بسیار هدف‌مندی هستند که همیشه به بهترین شکل از دست‌مایه استفاده می‌کنند. واقعیت نوشتن اما متفاوت‌تر و پیچیده‌تر است.

نوشتن داستان «تخیلی» جست و جوی بی‌پایان در حافظه، تجربه‌ها و حوادث است، اما بازتاباندن‌اش در زمینه‌ای که تنها تداعی ِ شگفت‌آور است. بیان صریحی که حافظه به دست می‌دهد، برای نویسنده بیش از تنها تصاویر نو بر زمینه‌ای متفاوت است. تصویرهایی که حافظه در اختیار می‌گذارد، در یک‌پارچگی‌شان نشان می‌دهند که نویسنده درباره‌ی موضوع خاص چه فکر می‌کند: عیان کردن ِ آن‌چه که در ژرفای او پنهان است.  

نقشه‌ی کشوری را پیش چشم می‌آورم چون هر چشم‌انداز دیگر. زمان را در نظر می‌گیرم: زمان گذشته به زیر آوار زمانه‌ی نو رفته است. خانه‌ای قدیمی می‌تواند ناگهان از زیر بنای نوی پرزرق و برق ظاهر شود و حتا این بنای نو را سرنگون کند. ساکن ِ این چشم‌انداز در همه‌ی زمینه‌ها نگاه تازه‌ای می‌یابد، از این‌که تجربه‌های قدیمی را با تجربه‌ها نو پیوند می‌دهد.

همه‌ی تجربه‌های گردآمده در طول زندگی را نمی‌توان در نوشتن به کار گرفت و یا حتا از آن نوشت.

داستان‌های خودم به هیچ روی خودزندگی‌نامه نیستند. هرگز علاقه‌ای به شرح زندگی خود نداشته‌ام. حتا یادداشت روزانه نیز نمی‌نویسم.

هم‌زمان اما هر نوشته‌ای را ‌گونه‌ای خودزندگی‌نامه می‌دانم. برای خودم، شکل ِ بسیار مبهمی از زندگی‌ خودم است که به داستان‌ راه می‌یابد، در لباس مبدل. ارتباط دارد به رویاهای خودم از واقعیت، به این معنا که در شکل ِ بدل ِ تجربه‌های خاصی قابل شناسایی‌اند، اما شخصیت‌ها تحریف شده و تغییر قیافه داده‌اند. رویاها و نگرانی‌ها نیز.  

میان کاری که می‌کنیم و آن‌چه از زیر چرخ ِ آسیاب هستی‌مان باقی می‌ماند، دره‌ای عمیق وجود دارد.

گاهی با نوشتن می‌کوشیم به هستی‌مان در جهان بچسبیم. رقصی دونفره با سایه‌ات؛ که محال است. درست مثل این‌که باور داشته باشی آن‌چه می‌نویسی، می‌تواند شرایط ناگوار زندگی دیگران را تغییر دهد. هر نوشته‌ای نامریی می‌شود، و این خوب است.  

می‌کوشم تا حد ممکن دقیق اشیا، اشخاص، چشم‌انداز، ایده‌ها و انگاره‌هایی را شرح دهم که زمینه‌ساز تجربه‌هام بوده‌اند.   

بازآفرینی ِ مجموعه‌ی گردآمده از دنیای درونی و به ویژه دنیای بیرونی. تجربه‌ها را نمی‌توان با نامیدن و شرح بیان کرد. برای مثال واژه‌ی «تنهایی». می‌توانی بنویسی: او احساس تنهایی می‌کرد. اما می‌توانی نیز بنویسی او منتظر کسی ایستاده بود که نیامد، گرچه انتظارش را داشت. رنگ، بو و لحن آن تجربه را نمی‌توان با واژگانی چون تنهایی، کسالت‌آور و غیره شرح داد. هرکاری که هدف آن شرح چنین احساساتی با واژگان آشنا باشد، بی‌ارزش است.  

مجموعه‌ای که نام بردم، بی‌همتا نیست، بسیار آسان و قابل شناسایی است و نیازی هم به کاربرد واژگان سنگین ندارد. مثل نگارگری نائیف (Naïve) است: درست می‌بینی چه چیزی نقاشی شده. تجربه، آن کشف نخستین و کودکانه تنها در صورتی منتقل می‌شود که عمدی نباشد.

برخی تجربه‌های واقعی زندگی – حتا حادثه‌ی مهم تاریخی – را تنها توانسته‌ام به صورت شفاهی بیان کنم، اما هرگز نتوانسته‌ام به داستان تبدیل کنم. 

در همین زمینه:

از همین نویسنده:

بانگ

«بانگ» یک رسانه ادبی و کاملاً خودبنیاد است که در خارج از ایران و به دور از سانسور و خودسانسوری بر مبنای تجربه‌ها و امکانات مشترک شخصی شکل گرفته است.

شبکه های اجتماعی