آریامن احمدی در این شعر با تهمینه در گفتوگو قرار میگیرد که از مادران عزادار قیام ملت ایران با او سخنها بگوید. چه مادرانی تهمینه! که گیسهایِ سیاهشان را بُریدند که فرزندانشان را با دستهایشان بهخاک سپردند پیش از آنکه باد در موهایشان آواز بخواند. برای شنیدن شعر با صدای شاعر بلندگو را روشن کنید.
چه مادرانی، تهمینه! که گیسهایِ سیاهشان را بُریدند که فرزندانشان را با دستهایشان بهخاک سپردند پیش از آنکه باد در موهایشان آواز بخواند پیش از آنکه دستهایشان در باغچه سبز شود. چه مادرانی، تهمینه! که جگرگوشهشان را با دعا به زندان بدرقه کردند و مادرانی مثلِ مادرِ من که صبح و شام زنگ میزند تا صدای مهسا، نیکا، سارینا، و همهی فرزندانِ این خاک را از دهانِ تو بشنود!
میدانم که میدانی، تهمینهجان! داغِ دلِ این مادران تا ابد رهاشان نخواهد کرد! مادر حدیث، مادر جواد، مادر محمدحسین، مادرِ آن کودکِ بیشناسنامه از کدامش برایت بگویم تهمینهجان! آن مادرِ کُرد که بر گورِ «کومار» لالایی میخواند آن مادرِ بختیاری که برای «کیان» رنگینکمان میساخت آن مادرِ آذری که برای «آیلار» عاشیق مینواخت آن مادرِ بلوچ که برای «خدانور» آب میخواست
چه بسیارند این مادران در این سرزمین! چه بسیارند، تهمینه! مادرانی که چلههایشان در این سالِ سیاه که خون مثل زایندهرود در فصلهایش جاری است بهار نشد... تا باز سهراب سوار بر اسبِ چوبیِ قصه با سبز و سفید و سرخِ پرچمِ شیر و خورشید بر دشت بتازد
و سوگ مثلِ خوشههای گندمِ سیستان از گیسهای سیاهِ مادران باز شود و باد بیفتد در گیسوانِ طلاییشان مثلِ ردیفِ پرچمهای کشورها در سازمان ملل در اهتزار... در اهتزار... در اهتزاز... تهران. جمهوری. 16 آذر 1401
نشریه ادبی بانگ