عباس شکری در واکنش به سوءقصد به سلمان رشدی: بِکُش ای چاقو

عباس شکری، پوستر: ساعد

حکومت برای نیل به قدرت، ازدیاد و حفظ و بقای آن مجاز است به هر عملی از قبیل کشتار، خیانت، ترور، تقلب و … دست بزند و هرگونه شیوه‌ای حتی منافی اخلاق و شرف و عدالت را برای رسیدن به هدفش روا می‌دارد.
ماکیاولی

به یکی در آمریکا حمله می‌شود و جهان به صدا درمی‌آید که ای وای، واویلا، در مهد دموکراسی به نویسنده‌ای حمله می‌شود که نماد دفاع از آزادی بیان است. به سلمان رشدی نویسنده سرشناس هندی تبار اهل انگلیس حمله شده و خوشبختانه جان سالم به در برده است.

واکنش جامعه جهانی را در گردونه‌ی جام جهان‌نما بگذارید تا از آبگینه‌ی رنگینش ضرب‌المثل یک بام و دو هوای کشورها، کشورهایی که منشور حقوق بشر را هم امضا کرده‌اند را ببینید. از فردای بهمن ۵۷ در ایران همه‌ی ماده‌های منشور حقوق بشر در ایران نادیده گرفته شده است. بهانه‌ای هم مگر قانون اسلام و شرع نبوده تا بتوانند منشور حقوق بشر را به حقوق بشر اسلامی تبدیل کنند. جهان در برابر شکستن قلم‌ها، بریدن زبان‌ها و ترور اندیشمندان در ایران و خارج از ایران، سکوت کرده و مماشات. به چرایش کاری ندارم که در این مجال نمی‌گنجد. اما مگر خون زنده‌یاد میرعلایی، کمتر از خون سلمان رشدی قرمز بوده و هست؟ مگر خون جولین آسانژ کم ارزش‌تر از خون سلمان رشدی است و یا…

چرا پرچم آزادی بیان را با سیاست‌های آمریکا و بعد غرب باید گره زد تا منافع اقتصادی و سیاسی مانع شود که بر بامی شاهد دو هوا باشیم.

معلوم است که حمله با چاقو به نویسنده سرشناس و یکی از چهره‌های ماندگار ادبیات جهان، محکوم است. با هر نام و بهانه‌ای که این ترور انجام شده، باید محکوم کرد. محکوم است، زیرا حمله به فرد او نیست که تهاجم به اصل آزادی بیان است. آزادی بیان نه در یک نقطه از جهان که در سراسر گیتی را می‌گویم.

اینان می‌خواهند با ایجاد جو رعب و وحشت، مانع شوند که آزادی بیان چنانچه در منشور حقوق بشر آمده است، اجرا شود.

آزادی بیان یعنی آزادی اندیشه و عقاید؛ به مفهوم دیگر آزادی بیان ابزاری است برای رساندن اندیشه و عقیده‌ای به دیگران. در مقدمه‌ی اعلامیه جهانی حقوق بشر ظهور دنیایی که در آن افراد بشر در «بیان عقیده» آزاد و از ترس فارغ باشند، به‌عنوان بالاترین آرمان بشری اعلام شده‌است. آزادی بیان معیاری اساسی برای هر نوع جامعه‌ی چند صدایی و دموکراتیک است. نقض این آزادی همواره به نابودی سایر موازین حقوق بشر منجر می‌شود.

با توجه به آنچه آمد، سکوت مرگ‌بار جهانیان در برابر پیگرد، دستگیری، زندان، شکنجه، تجاوز و مرگ صدها نویسنده، روزنامه‌نگار، هنرمند و رقاص در کشورهای اسلامی آیا قابل توجیه است؟

آش سکوت غربی‌های چنان شور می‌شود که کسانی موسوم به اصلاح‌طلب که همه‌ی رسانه‌های به اصطلاح اپوزیسیون را به عنوان مشاور و تحلیل‌گر را در اختیار دارند، جرأت می‌کنند و از فتوای مرگ رشدی حمایت می‌کنند. افزون بر رسانه‌های ایران، در خارج از ایران، زیدآبادی و مهاجرانی چرخ‌های گردونه‌ی مرگ را با سرعت به حرکت در می‌آورند. رسانه‌های امروز هم به جای بررسی نقش او در صادر شدن فتوای مرگ، فقط به دفاع او از فتوای خمینی می‌پردازند. به قول کوشیار پارسی: «یادمان باشد که به زمان وزارت او در ارشاد “سید خندان” استمرارطلب، بیش از هشتصد کتاب به مقواسازی سپرده شد. یکی از رسانه‌ها از دیپورت او سخن گفته، اما اگر عدالتی در کار باشد، باید مثل حمید نوری محاکمه شود. تروریست که شاخ و دم ندارد!»

در استمرار سکوت و هم‌دلی این گروه با سانسور و مقابله با آزادی بیان مسعود کیمیاوی که فیلمساز است می‌نویسد:

وقتی فیلم «همه جای ایران سرای من است» دچارمشکلات با تهیه کننده شد، به ناچار نزد ایشان (مهاجرانی)، که آن زمان وزیرفرهنگ (!!) بود رفتم تا شاید مشکل فیلم حل شود. فرمودند نام فیلم چیست؟ گفتم «همه جای ایران سرای من است»
فرمودند «همه جای» ر اقطع کن و اسم فیلم را بنویس ایران سرای من است…
گفتم چرا؟ این شعر فردوسی است. فرمودند، همانطور که می‌دانید، ایران اسم زن هم هست و مردم با خواندن، همه جای ایران، سرای من است، ممکن است که تحریک شوند.

این نگاه آیا می‌تواند به اندیشه انتقادی باور داشته باشد که یکی از بنیان‌های آزادی بیان است؟ هم اینان در کنار نظریه‌پردازان سیاسی غرب، طالبان را بر مردم افغانستان آوار کرده‌اند و در اندیشه طالبانی کردن ایران نیز هستند.

اینان به بهانه خط قرمزهای دینی خواهان بزک کردن کشتار به نام دین هستند. خود نیک می‌دانید که نقد مقدسات در اسلام نه تنها توهین بلکه عبور از خط قرمز رواداری اسلامی است و در واقع سزای آن حذف فیزیکی منتقد است، واقعیتی که نه تنها سوداگران دینی آنرا انکار نمی‌کنند بلکه برای عبرت و ایجاد رعب دگراندیشان بر اجرای آن تاکید می ورزند. پاشنه آشیل و رمز ماندگاری عقب مانده ترین نظم قرون وسطایی در همین جا و در پشتیبانی بی دریغ کسانی مانند عطاءاله مهاجرانی نهفته است و زیدآبادی‌ها.

زیدآبادی در یکی از پست‌های توئیت خود می‌نویسد: «محکومیت ترور سلمان رشدی به معنای تأیید رفتار او بخصوص در نوشتن و انتشار کتاب آیه‌های شیطانی نیست.»

مدعی است: «از نگاه من، آیه‌های شیطانی رشدی شبیه پاک کردن بینی با سر آستین بر سر سفرۀ غذاست و حال بسیاری از مسلمانان را به هم زده است! طبعاً نمی‌توان او را از این کار منع کرد و یا برایش مجازات فیزیکی در نظر گرفت؛ اما قطعاً می‌توان آن را تقبیح کرد.»

در این معنا، ایشان باور دارند که فتوای خمینی علیه سلمان رشدی و ناشران و مترجمان آیات شیطانی که اوایل سال ۱۹۸۹، دقیقاً ۱۴ فوریه آن سال، برابر با ۲۵ بهمن ۱۳۶۷ صادر شد، باید جان عزیز نسین نویسنده سرشناس ترکیه به دلیل ترجمه آیان شیطانی هدف یک حمله تروریستی مرگبار قرار می‌گرفت. یا، در ۱۲ ژوئیه ۱۹۹۱، هیتوشی ایگاراشی، مترجم ژاپنی «آیات شیطانی» در محوطه دانشگاه توکیو با چاقو مورد حمله قرار می‌گرفت و کشته می‌شد. و یا چند روز قبل از آن نیز اتوره کاپریولو، مترجم ایتالیایی این رمان مقابل خانه‌اش در میلان در حمله مشابه دیگری با چاقو به شدت زخمی شد.

در توجیه این فتوای غیرانسانی همین قدر بگویم که از آن تاریخ، یک سلسله حملات تروریستی مرتبط با این فتوا انجام شد که جان ده‌ها نفر را نیز گرفت و برخی را نیز زخمی کرد.

بیشتر بخوانید:

بانگ

«بانگ» یک رسانه ادبی و کاملاً خودبنیاد است که در خارج از ایران و به دور از سانسور و خودسانسوری بر مبنای تجربه‌ها و امکانات مشترک شخصی شکل گرفته است.

شبکه های اجتماعی