«صبح بخیر آقای پیچ پیچی» نوشته فرشته نزاکتی رضاپور به تازگی در نشر مهری در لندن منتشر شده است. سه داستان درباره شکست عشقی.
فرشته نزاکتی رضاپور در مشهد متولد شده و هم اکنون ساکن کاناداست. او در کلاسهای داستاننویسی علی موسیزاده و حسین مرتضاییان آبکنار داستاننویسی را آموخته و تا کنون داستانهای کوتاهی از او در نشریههای ادبی از جمله در «بانگ» منتشر شده است. او در داستان «آبی فیروزهای در زمینه صورتی» (+) بیانگر هیاهو در روابط خانوادگیست که به بیزاری و سرخوردگی میرسد. در این داستان، نویسنده در دیالوگهایی سرزنده، سویههای پنهان و ترسناک با هم بودن ما را بیان میکند.
نشر مهری در لندن با انتشار اطلاعیهای اعلام کرده است که «صبح بخیر آقای پیچ پیچی» برداشتی آزاد از هزار و یک شب است. بر این اساس، نویسنده، داستان زنی را بیان میکند که قصهگویی مدرن است و کیف و لپتاپش که برای او حکم زندگی را دارد توسط مردی جوان، دزدیده میشود. زن در کشاکشی مضحک برای بازپسگیری کیف و لپتاپش که تنها نسخههای داستانش در آن است مجبور میشود داستانهای نیمه کارهاش را برای مرد تعریف کند. سه داستان عاشقانه مختلف که درباره تجربیات غریب و بعضا ناکام کننده امروزی انسان از عشق است و نخ مرتبط کننده آنها عشقهایی ناتمام و شکست خورده است.
در فرازهایی از متن، با رفلکسیونهای نویسنده از زبان شخصیتهایش درباره آفرینش ادبی آشنا میشویم. نشر مهری فراز زیر را برجسته کرده است. فرشته نزاکتی رضاپور مینویسد:
«این اتفاقا برای همه نویسندهها میفته. هر روز کلی داستان ناتموم خلق میشه و دور ریخته میشه. حتی گاهی قبل نوشتن، نویسنده داستانو تو ذهنش رها میکنه. گاهی برای همیشه داستان ناپدید میشه و گاهی بعد سالها با تغییر شکل برمیگرده و یه شکل دیگه کامل میشه. دقیقا مثل زندگی میمونه.»
فرشته نزاکتی رضاپور به بانگ میگوید ««صبح بخیر آقای پیچ پیچی» را در سال ۹۵ در ایران نوشته و در سال ۹۶ تا ۹۷ داستان را بازخوانی و بازنویسی و برای انتشار آماده کرده است.
جملات کوتاه با ضربآهنگ تند با لحن و زبان بسیار نزدیک به زبان روزانهی شخصیتهای نوجوان و جوان، درگیر با مسائل عاطفی در یک بافت منسجم داستانی از مشخصات داستانهای نزاکتی رضاپور است. او در داستان «زیر درخت بزرگ، نزدیک بار متل وسط راه» که در نشریه ادبی بانگ منتشر شده بود مینویسد:
«حتی غلت زدنتم میتونه لهجه داشته باشه. حرکت تنت. تصور کن. از ک به و. از و به ج. اینا رو باید همین الان بهت بگم نیلوفر.»