علی شریعت کاشانی: دیدیه آنزیو و روان‏کاوی ساموئل بکت

از دید آنزیو نوشتار بکت «روایتی است انعطاف‌پذیر مانند جلسه‌های روان‏کاوی و گفت‏ وشنود بالینی با احساس تهی درونی و سرگشتگی روحی.

ساموئل بِکِت (۱۹۰۶ ـ ۱۹۸۹) شاعر، نویسنده و نمایشنامه‌نویس بزرگ ایرلندی است. هنرمندی است درون‌گرای، عبث‌اندیش و پوچ ‏‏باور، و همزمان نگرانِ پیامدهای پرخاشجویی‌ها، جنگ‏‌زدگی‌ها، و نابسامانی‌هایی که در جهان می‌گذرند. در دنیای بکت با شخصیت بحران‌‌زده و سخت پیچیدۀ نویسنده‌ای روبه‌رو می‌شویم که در آن‏ سوی بذله‌گویی‌ها، زبان‌ورزی‌های طنزآمیز (به ‏ویژه در نخستین دوران فعالیت هنری و نوشتاری‌اش)، و هنرنمایی‏های گونه‏‌گون او نهفته است. مشکل هستن و زیستن، احساس تهی درونی و سرگشتگی روحی، احساس انجماد و ناپویایی وجودی، بدگمانی و توهم و خیال‌بافی، و نیز هیچ و پوچ ‏انگاری از مسائل مهمی است که در آثار بکت بازتابی برجسته دارد. این نابسامانی‌ها را در نمایشنامه‏‌هایی که بکت به‏ ویژه در دوران میانی و پایانی زندگانی خود (از سال‌های ۱۹۴۰ به پس) به زبان فرانسوی نگاشته است به ‏آسانی می‌شود دید. در همین آثار برخی شرایط ناساز و مسخ‌کنندۀ زیستگاه اجتماعی انسان امروزین نیک تصویر و توصیف شده است. در آینۀ کارهای بکت «‏راوی دانای کل»‌ی را می‏‌بینیم که مخاطب اصلی او خود اوست، و نویسنده‌ای را که در روند سرگذشت‏‌آفرینی و شخصیت‏‌گزینی اغلب سرگرم یک‌گونه خودکاوی و خودشناسی نیز هست.

در راه بازگشت به خانه حال و روزم شبیه کسی بود که قرص مسکن خورده است، ابتدا با شگفتی و بعدش هم با درماندگی پی می‌بردم که درد همان درد است.

حرف زدن اکتشاف است. غلط – همانطور که می‌شد انتظارش را داشت. آدم هیچ چیزی را کشف نمی‌کند، فقط گمان می‌کند که چیزی را کشف کرده است که از خود بگریزد اما در همان حال فقط واژه‌ها را لگدمال می‌کند.

…و این یکی از دلایلی است که من تا آنجا که میسر است از حرف زدن خودداری می‌کنم. من یا زیاد از حد حرف می‌زنم و یا خیلی کم و این دردآور است برای من که می‌خواهم همواره و هر طور که هست حقیقت را دریابم.

ساموئل بکت، مولوی (رمان)


دیدیه آنزیو (۱۹۲۳ ـ ۱۹۹۹)[۱] از معدود روان‏کاوان برجسته فرانسوی است که با گام نهادن در مسیر روان‏کاوی فروید و پرداخت چند اثر ارزشمند فصل تازه‏ تری به فرهنگ روان‏کاوی افزوده است. او همزمان با فعالیت‌های دانشگاهی و روان‌درمانه درنگی هوشمندانه در شماری از آثار نوشتاری بکت و همچنین شناسنامۀ روان‏شناختی او داشته است. نخست در ۱۹۸۹ (سال درگذشتِ بکت) مقاله‌ای زیر عنوان «بکت و بیون»[۲] به ‏چاپ می ‏رساند. این مقاله به چگونگی روان‏کاوی شدن بکت از ۱۹۳۲ به ‏پس زیر نظر روان‏کاو انگلیسی ویلفرد بیون[۳] و سرنوشت نافرجام این روان ‏درمانی می‏ پردازد. او سپس در ۱۹۹۲ نتایج کل بررسی ‏های خود را دربارۀ بکت در کتابی به نام بکت و روان‏کاو[۴] منتشر می ‏کند.

از دید آنزیو نوشتار بکت «روایت»‌ی است که دارای یک «ساخت باز» یعنی انعطاف‌پذیر و تفسیرپذیر است، و بدین روی همانند آن روایتی است که در جلسه‌های روان‏کاوی و گفت‏ وشنود بالینی شاهد آنیم،[۵] در شرایطی که با روان‏کاو، مراجع، و رازگشایی سروکار داریم و نیز شاهد به‏ کار افتادن فرایندهای روانیِ «انتقال» و «جابه‌جایی» و «بازیادآوری» و غیره هستیم. از سوی دیگر آنزیو، با توجه به درهم‌تنیدگی دنیای ذهنیت و شخصیت بکت و دنیای نوشتاری‌اش، او را همچون یک روان‏‌درمان‌جوی در نظر می‏‌آورد که در حضور یک روان‏کاو (روان‏کاوی که کسی جز خود او نیست) نشسته است. می‏‌گوید روان‏کاوی کردن آثار بکت به معنای روان‏کاوی کردن خود اوست، و این امر می‌تواند هم روشنگر چگونگی جوهر روند آفرینش ادبی و هنری نزد او باشد و هم آشکارکنندۀ چگونگی شخصیت روانی و انفعالی او.

باید گفت آنزیو با واکاوی نوشتار بکت برآن است تا، ضمن نشان دادن ناکارامدیِ روان‏کاویِ بیون در مورد بکت، به شناخت بیش‏تر و بهتری از این نویسنده برسد.[۶]  می‌‏اندیشد که روان‏کاوی شدن بکت با بیون از آن ‏روی به شکست انجامیده است که این روان‏کاو نتوانسته است از «دلهرۀ درونی» و «مرگ روانی» او آن‏چنان که می‌‏بایست پرده برگیرد، سرچشمۀ این دلهره و مرگ را درست شناسایی و ارزیابی کند، و نیز بر آن‏ها نامی بنهد تا این‏که درخوردِ دریافت و شناخت بوده باشند. او برعکسْ ارزیابی و شناخت این موارد را تابع نظریه‏ پردازی کرده است و نیز همچون پی‏ آمدِ تجربۀ دیرین ه‏ای دانسته است که به نخستین دورۀ کودکی به‏ ویژه به دورۀ پیش ‏زبانی برمی‏ گردد. حال آن که نزدیک به سی ‏سالگی است که عارضه ‏هایی چون ترس و دلهره و احساس فسردگی روحی و غیره به بکت دست می‏ دهد و او را وامی‏ دارد تا به یک روان‏کاو (بیون) روی آورد.[۷] از دید آنزیو، بیون به‏ دلیل در دست نداشتن ابزار تحلیلی و بالینی دقیق و مؤثر نابسامانی ‏های روانی بکت را فقط برآیندی از یک «تجربۀ جان‏ کندن بدوی»[۸] به ‏شمار آورده است که همانا تجربه یک «مرگ روانی»‏[۹] در دورۀ پیش ‏زبانی است.[۱۰] او معتقد است که خود بکت نیز به این نتیجه رسیده بوده است که روان‏کاو او در شناخت بحران‌های درونی‌اش ناتوان بوده است. ناگزیر خود کوشیده است تا به ‏یاری شخصیت‏‌آفرینی و روایت‏گری به «نام‏گذاری» این مسائل یعنی تشخیص و تمیز آن‏ها برسد. او هردم احساس می‌کرده است که قربانی ضربۀ روحی، فروپاشی درونی، و مرگ روانی است، و نیز چنین می‌اندیشیده است که در مسیر این تنزل و اضمحلال و نابودی به مرحله‌ای غیرقابل برگشت رسیده بوده است. درعین حال او نیز، همانند روان‏کاوش بیون، سرانجام نتوانسته است شخصیت‏‌زدایی و تجزیه‌‏شدگی خویشتن را به ‏درستی مشخص کند و بازشناساند، و از همین روی پیوسته دستخوش دلهره و سردرگمی و سراسیمگی بوده است. با این ‏حال آنزیو می‌‏اندیشد که «حضور منفی و منفعل» بیونِ روان ‏درمان‏گر در دنیای بکت دست‏آورد‏هایی وگرچه اندک داشته است. وجود بیون سبب شده است تا این‏که بکت دست‌کم به «نفی زندگی» و منفی‌گرایی و هیچ و پوچ‌انگاریِ خود پی ببرد، و نیز از ژرفای تهیِ درونی و ناپویاییِ مستمر و مرگ‏‌آور خویشتن آگاه‏‌تر شود. آنزیو به‏ درستی این نکته را نیز خاطرنشان می‏‌کند که بکت در پی شکست روان‏کاوی بیون، در عالم خواب و خیال و شعر و داستان از نو به دیدار یک روان‏کاو می‌‏رود. این روان‏کاو اما کسی جز خود او نیست! پس آثار او منعکس‌کنندۀ یک‏ گونه خودکاوی است. با این‏همه این خودکاوی روالی سست و ناکارآمد دارد و به جایی نمی‌‏رساند؛ زیرا او تا پایان زندگانی خویش در یک وضعیت ذهنی و روحی و روانیِ همچنان منفعل و آکنده از ترس و دلهره و پریشانی به ‏سر‌ می‏برد و درگیر اندیشه‌‏های هیچ و پوچ‏گرای نیز هست. خودکاوی و خودشناسی او ناگزیر در محدودۀ دنیایی درجا می‏‌زند که سرشار از توهم و خیال‏بافی، نگرانی و سرگشتگی، و پوچ‏‌اندیشیِ پایان‌‏ناپذیر است.

آنزیو هر اثری از بکت را آینۀ یکی از مسائل روحی او می ‏شمرد. هم ‏او هریک از این مسائل را در ارتباط با مسألۀ «تجزیه ‏شدگی»[۱۱] و پراکندگی درونی وی در نظر می‏ گیرد و توضیح می‌‏دهد. براین اساس، آنزیو می‌‏اندیشد که هریک از آثار نوشتاری بکت، و نیز هریک از شخصیت‏‌های داستانی او، تصویرکنندۀ یک «فاصله» یا تهیِ نفسانی و نبودِ یک‏پارچگی وجودی است و لذا گوشه‏‌ای از درون فروریخته و پراکندۀ بکت را بازمی‏ نمایاند. پس مجموعه آثار بکت معرّف اجزای شخصیت روانی و هست و بود ازهم‏ گسسته و درهم‏ ریختۀ خود اوست. داستان مورفی[۱۲] گویای یک گسست و ایستایی در نشو و نمای طبیعی حیات روانی است. داستان وات[۱۳] چگونگی منطق حاکم بر یک اندیشۀ منفی ‏سرشت و نفی‏ گرای را ترسیم می ‏کند. داستان مرسیه و کامیه[۱۴] نمایندۀ انشعاب و گسست روند روان‏کاوانه از روند خلاقه است. داستان مولُوی[۱۵] حاکی از این است که داستان ‏نویس از نو در مقام راوی جای می ‏گیرد و «حدیث نفس» بازگو می ‏کند. داستان مالون می ‏میرد[۱۶] زبان حال تک‏ گویی و گفت‏ وشنود با خویشتن است. گفت‏ وشنودی است که میان راوی یا نویسنده و یک روان‏کاو خیالی درمی ‏گیرد و آنزیو آن را به «خودکاوی» بکت تعبیر می ‏کند. نمایشنامۀ در انتظار گودو[۱۷] جلوه ‏گاه نبودِ «هستن» و احساس «کم‏ داشت» است. داستان نام ‏ناپذیر[۱۸] نبود و کم‏داشتی را می‏ رساند که در دنیای برهوتی بکت انتظار آن را می ‏توان داشت. سرانجام داستان چگونه بود[۱۹] سرگذشت خودکاوی و سرگذشت آفرینش یک اثر ادبی را باهم در خود گِرد آورده است.[۲۰] بنابراین هریک از این آثار نمایندۀ گوشه‏‌ای از دنیای درون بکت و یا یکی از مشغله‌‏ها و دغدغه‌های هستی‌‏شناختی اوست، و خاستگاه هریک از آن‏ها نیز در جایی از همین دنیای بی‌سر و سامان و پُردغدغه نهفته است. از این میان دفتر نام‏ناپذیر بکت آینۀ تمام‏‌نمای تجربۀ «تجزیه‏‌شدگی» درونی و نیز بُریدگی از جهان واقع است. در این اثر آدم‌ها توانایی برقرار کردن ارتباط با جهان خارج و دیگران را ندارند. آنان کر و کور، مفلوج و بی‏حس و بی‌جنبش‌اند، دستخوش حرکات تکراری و کنش‌ها و واکنش‌های یکسانند، و در برزخ میان زندگانی نباتی و مرگ و میر پرسه می‏زنند. مخاطب هریک از آنان نیز کسی جز خود او نیست! تنها «صدا» است، آن‏ هم یک صدای شکسته و یأس‏‌انگیز و بی‌معنا، که در محیط آنان به گوش می‌‏رسد. آنزیو می‌‏افزاید که این آدم‌ها از ایجاد یک رابطۀ سازوار و بامعنا میان اندیشه و ادراک، و زبان و گفتار، عاجزند. آسیب‌‏زدگی جسمانی‌شان تجزیه‏ شدگی و پراکندگی «من»‌شان را بازمی‌‏نمایاند، و نبود جنبش و پویش در آنان پیشاهنگ مرگ‏شان است.

آنزیو با درنگی در شعرهایی از دفتر سرهای مرده[۲۱] بکت از نو وسعت درهم‌ریختگی ذهنی و روانی او را یادآور می‌‏شود. می‌‏گوید درونمایۀ مسلط این اشعار چیزی نیست مگر «‏نبود مطلق، تنزل و ویرانی درونی، تنهایی و تک‌افتادگی، و محرومیت». نیز در آن‏ها «گذشته سراسر نفی می‌‏شود. زمان حال از جنبش بازمی‌ایستد. صورت شعر، که [از دید فنی] فرگشته و ورزیده است، چیزی جز رونوشت و بازنماییِ تهیِ درون‏ ذاتی نیست.» همچنین در برخی آن‏ها «هیچ جمله‌ای به ‏چشم نمی‌‏خورد، مگر واژگانی که در قالب ترکیباتی گونه‌گون و ناهماهنگ و عبث در کنار یکدیگر جاسازی شده‌اند.»[۲۲] آنزیو این نبودِ انسجام و رابطۀ منطقی را نشانۀ این می ‏داند که اثر شاعرانۀ بکت زیر تأثیر وجود «‏یک فاصلۀ روانی و انفعالی خاص پرداخته ‏شده است که محل تقاطعِ[۲۳]فاصله ‏های روانی گوناگونی است که من نفسانی را درمی ‏نوردند.»[۲۴] این «محل تقاطع» خود جز یک تهی آشوب‏گر و تنش‏ زای و نمایشگاه نبود و کم‏داشت و سرگردانی چیز دیگری نیست. آنزیو در داستان وات تجسم همین گسست و تهی درون ‏روانی را در حضور منفی و منفعل کنُت[۲۵] یا رئیس خانه و روابط پوچ و بی‏ معنای او با شخص «روان‏کاو» بازمی ‏بیند. می‏ گوید روابط میان وات و کنُت تجسم همان فاصله‏هایی است که در آن‏ها شاهد به‏راه افتادن «فعالیت منفی اندیشه»[۲۶] هستیم. این فعالیت منفی به پای‏گیری یک «‏نظام اندیشۀ منفی»[۲۷] می‏انجامد که دارای منطق خاص خود است. منطقی است که به ‏موجب آن همه ‏چیز، از تجربۀ هست و بود وجودی گرفته تا مناسبات و روابط انسانی و نگرش کلی بر انسان و جهان، برپایۀ «درهم ریختگی»[۲۸] شکل می ‏گیرد و تثبیت می ‏یابد.[۲۹] و این‏چنین است که دنیای بکت دنیایی است با شرایط وجودی منفی و منفعل، ایستا و بی‏روح و بی ‏جنبش، و هیچ و پوچ‏ محور و نیست‏ گرای، و آن به دنیای شکنندۀ یک کودک تک ‏افتاده و هراسان و بی ‏پناه می ‏ماند. دنیایی است بی ‏پشتوانه و سخت لرزان که در آن نگران ناپیوستگی هویت وجودی و نبود تداوم هستن و زیستن می ‏باشیم، و در این معرکۀ نیست و نبود خاستگاه و فرجام و کارکرد هیچ چیز معلوم و مشخص نیست.[۳۰]

باری، آنزیو می‌‏اندیشد که خاستگاه روان‏شناختی آثار بکت را در آن «تقاطع»هایی می‏‌شود دید که قرارگاه فاصله‏‌ها و گسست‌‏های درونی گونه‌‏گون اوست، و این‏که هریک از این آثار تصویرکنندۀ وضعیت و طبیعت یکی از این فاصله‌‏های بحران‌زا است. او همچنین در گفت وگو از علت پیدایش این فاصله‏‌ها براین نظر است که در نخستین دورۀ زندگانی بکت جدایی «من» از «جزمن» (یا نوزاد از مادر) آن‏چنان که می‏‌بایست منشاء تحول منشی و شخصیتی و استقلال‏‌جویی واقع نشده است، و از این‏روی این جدایی همچون یک گسست و فاصلۀ بحران‌‏آفرین میان مادر و نوزاد عمل کرده است.[۳۱] همین آسیب‌‏زدگی است که رفته‏ رفته تجربۀ تهی‏ بودن مستمر به بار می‌‏آورد، تجربه‌ای که در درازای زمان ترس و دلهره و سرگشتگی می‏‌آفریند، انزوای نفسانی هست می‏‌کند، و زمینه را برای برآمدن انجماد روحی، هیچ و پوچ‏‌انگاری، و اندیشۀ مرگ و زوال آماده می‏‌گرداند.


[۱].  Didier Anzieu (1923-1999)

[۲]. ‘ Beckett et Bion’

[۳]. Wilfred Ruprecht Bion (1897-1979)

[۴]. Beckett et le psychanalyste

[۵]. Anzieu, Didier (1992), Beckett et le psychanalyste, Paris, Mentha-Archimbaud, p. 110.

[۶]. Anzieu, Didier (1989), ‘ Beckett et Bion ’, in Revue française de psychanalyse, vol. LIII, 5, Paris, PUF.

[۷]. Anzieu, D., Beckett et le psychanalyste, op. cit., p. 34.

[۸]. Vécu d’agonie primitive

[۹]. Mort psychique

[۱۰]. Anzieu, D., Beckett et le psychanalyste, op. cit., même page.

[۱۱]. Décomposition

[۱۲]. Murphy

[۱۳]. Watt

[۱۴]. Mercier et Camier

[۱۵]. Molloy

[۱۶]. Malone meurt

[۱۷]. En attendant Godot

[۱۸]. Innommable

[۱۹]. How It Was

[۲۰]. Anzieu, D., Beckett et le psychanalyste, op. cit., p. 173 sq.

[۲۱]. Têtes mortes

[۲۲]. Anzieu, D., Beckett et le psychanalyste, op. cit., p. 30 sq.

[۲۳]. Intersection

[۲۴]. Anzieu, D., Beckett et le psychanalyste, op. cit., p. 114.

[۲۵]. M. Knott

[۲۶]. L’activité négative de la pensée

[۲۷]. Système de pensée négative

[۲۸]. Chaos

[۲۹]. Anzieu, D., Beckett et le psychanalyste, op. cit., p. 139.

[۳۰]. Ibid., pp. 84-85.

[۳۱]. Ibid., p. 114.

بانگ

«بانگ» یک رسانه ادبی و کاملاً خودبنیاد است که در خارج از ایران و به دور از سانسور و خودسانسوری بر مبنای تجربه‌ها و امکانات مشترک شخصی شکل گرفته است.

شبکه های اجتماعی