خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) به مناسبت سالگرد تولد جلال آل احمد چند نامه از نامههای او به سیمین دانشور را منتشر کرده است. آلاحمد در یکی از نامهها مینویسد که در زندگی دانشور یک «آدم زیادی» است و مثل «نخود توی آش» به عنوان یک چیز زاید نمود دارد. خودکمبینی در برابر زنی که او را در نامه دیگری با عنوان دوپهلوی «دختر سیاهسوخته شیرازی» مینوازد؟ آلاحمد مینویسد:
«چه کسی را میتوانم لایق این اعتماد بدانم که برایش درددل کنم؟ ناچار باز باید بردارم و حرفهای صد تا یک غاز برای تو عزیز دل بنویسم. راستی در غیاب تو در دنیا را به روی خود بستهام. یعنی من عملا نبستهام، خودش بسته شده است. دنیایی که تو در آن نیستی، میخواهم اصلا نباشد … مرا بگو که اینقدر خرم و نمیفهمم که نوشتن این مطالب خیال تو را ناراحت میکند. اصلا مردهشور مرا ببرد که به قد و قواره زندگی تو تراشیده نشدهام. آدم زیادی مرا میگویند! در عین حال که مثل یک نخود توی آش در همه جا به عنوان چیز زاید نمود دارم – در مدرسه، در حزب، در عالم ادب، در زندگی با زنم و در هر چیز دیگر – در عین حال حس میکنم که همه چیز از سر من زیادی است. زنم از سرم زیاد است. ادب و هنر به همچنین. حتی نفس کشیدن هم از سر من زیادی است.»
یکی از بزرگترین چالشهای سیمین دانشور در یک جامعه مردسالار زندگی زناشویی با جلال آلاحمد بود. او در سایه جلال آلاحمد هرگز نتوانست آنگونه که شایسته و بایسته بود بدرخشد. با اینحال او خودش بود و هرگز از جلال آلاحمد از نظر ادبی تأثیر نپذیرفت. سیمین دانشور دراینباره گفته است:
«من همیشه سیمین دانشور باقی ماندم، هیچگاه سیمین آل احمد نشدم و اصلاً هم با طرز فکر جلال موافق نبودم و نیستم. من با نوسان موافق هستم و هرگز سیاسی نبودم. هدف سیاست رسیدن به قدرت است و آدم خاص و جاه طلبی میخواهد. من آدمی هستم به کلی غیر سیاسی.»
سیمین دانشور و جلال آلاحمد فرزندی ندارند. آلاحمد در یکی از چالشبرانگیزترین آثارش، «سنگی بر گوری» این موضوع را مطرح کرده است. دانشور درباره «سنگی بر گوری» نظر مساعدی نداشت. او در مصاحبهای پیش از درگذشتش گفته بود:
«پس از چاپ سنگی بر گوری به سراغ نامههایی که [جلال به من نوشته بودم و من به او نوشته بودم] رفتم تا با خواندن آنها تلخی بیوفایی منعکس در سنگی بر گوری را با شیرینی وفای مندرج در نامهها جبران کنم.»
آلاحمد در نامه دیگری در ۱۰ بهمن ۳۱ مینویسد:
«و اما چیزی که برای رفع تنهاییام قول دادهای بفرستی، چیست؟ عروسک است؟ عکس است؟ چیست؟ من که نفهمیدم. شاید همین دسته کوچک مویت بود که در کاغذهایت چیزی از آن ننوشته بودی، ولی لای کاغذهایت بود. فعلا که برای رفع تنهایی حقیر همین یک دسته کوچک مو کافی است. تا به حال بیست بار آن را بوییدهام. آنها را دانه دانه مرتب کردهام و وسط آن را با یک نوار کوچک چسب روی یکی از عکسهایت چسباندهام و بو میکنم. و راستی چه خوب بوی تو را دارد. بوی موهایت را. ته بوی آن هم چیزی از عطر هست.»
و این همان آلاحمدی است که شیرینی وفایش دانشور را خوش آمده و تسلایش بود.
علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی ایران سالها پیش در نامهای به انتشارات رواق درباره آلاحمد نوشته بود که زمانی از مریدان او بوده است:
«دقیقاً یادم نیست که کدام مقاله یا کتاب مرا با آلاحمد آشنا کرد. دو کتاب “غربزدگی و دستهای آلوده” جزو قدیمیترین کتابهایی است که از او دیده و داشتهام. اما آشنایی بیشتر من بوسیله و برکت مقاله “ولایت اسرائیل” شد که گله و اعتراض من و خیلی از جوانهای امیدوار آن روزگار را برانگیخت. آمدم تهران (البته نه اختصاصاً برای این کار) تلفنی با او تماس گرفتم. و مریدانه اعتراض کردم. با اینکه جواب درستی نداد از ارادتم به او چیزی کم نشد. این دیدار تلفنی برای من بسیار خاطرهانگیز است. در حرفهایی که رد و بدل شده هوشمندی، حاضر جوابی، صفا و دردمندی که آن روز در قلّهی «ادبیات مقاومت» قرار داشت، موج میزد.»
بیشتر بخوانید: