کوشیار پارسی: «قادر عبدالله»، آینده‌ی دیروز

قادر عبدالله، نویسنده سرشناس ایرانی -هلندی سال‌ها پیش ترجمه‌ای آزاد از قرآن به زبان هلندی به دست داد که با اقبال خوانندگان هم مواجه شد. عبدالله در این اثر آیات خشن قرآن (آیات مدنی) را حذف کرده و به ترجمه آیات «لطیف» یا به اصطلاح آیات مکی با یک سویه رحمانی بسنده کرده است. او همچنین سوره‌ای هم به قرآن افزوده و قرآن او ۱۱۵ سوره دارد. او در مصاحبه‌ای گفته است:
«این کتاب برای من، کتابی کلاسیک، شاعرانه و ادبی است و نه برای استخراج قانون و سیاست‌ورزی. همان قدر برای من از این وجوه دارای ارزش است که انجیل مهم است.»
عبدالله در مصاحبه دیگری گفته است که فقط یک ایرانی می‌تواند ترجمه روانی از قرآن به دست دهد:
«اعراب همیشه با سنت می مانند. یعنی کنار سنت می‌مانند و سنت را تغییر نمی‌دهند. آنها می‌گویند به قرآن نباید دست زد. قرآن باید همین گونه که بوده بماند. ولی روح انسان ایرانی، یعنی آن اندیشه‌ای که ما از زرتشت می‌گیریم، روح آزادی است که همه چیز را آزاد تفسیر می‌کند.»
به تازگی قادر عبدالله داستان «هزار و یک شب» را هم به زبان هلندی ترجمه کرده. پیش از این او رمانی هم درباره زندگی پیامبر اسلام نوشته بود.
کوشیار پارسی، استاد دانشگاه لیدنِ هلند «قرآن»ِ قادر عبدالله را نقد کرده است. او می‌نویسد: قادر عبداله در ترجمه‌اش از قرآن ادعا می‌کند: «ترجمه‌ی قرآن ناممکن است؛ زیبایی زبان محمد در روند کار از دست می‌رود. همه‌ی جمله‌های قرآن تداعی‌کننده‌اند. به شکل‌های گوناگون می‌توانی ترجمه کنی، و خطا می‌کنی.» تداعی کننده؟ این‌جا و آن‌جا. ترجمه به شکل‌های کوناگون؟ کار ِ ترجمه البته گزینش است. ترجمه در به‌ترین شکل نزدیک شدن ِ درست است، بازتابی درست؛ در بهترین شکل کار هنری خوب. هر زبانی زیبایی خود دارد.» نقد کوشیار پارسی را می‌خوانید:

نخستین کس که ‘ادبیات ِ کوچک’ را در معنای مثبت به کار برد، فرانتس کافکا بود در یادداشت‌های روزانه (Tagebücher)، نه به عنوان ادبیات از زبانی کوچک یا نویسنده‌ی ناشناس، که کارهای اقلیت ِ کلیمی آلمانی زبان در پراگ. ادبیات ِ نوشته‌ی کسی که در بیرون صحنه ایستاده و توجهی برای ایستادن در مرکز توجه ندارد. ادبیاتی که از بزرگی و عظمت درمی‌گذرد و از جمع فاصله می‌گیرد و صدا می‌بخشد به چیزهای بی اهمیت. خود کافکا صدا بخشید به سیرک‌بازان ِ فراموش شده، سگ، ‌موش کور، و حتا در مشهورترین کارش به سوسک. 

اما، در این نوشته ما را با ادبیات کوچک سر و کار نیست. سر و کار ما با بزرگی و عظمت است و ‘جاودانگی’. شاهد؟ قادر عبداله در هلند به عنوان یکی از ده نویسنده‌ی بزرگ سده‌ی بیستم ادبیات زبان هلندی انتخاب شد.  

او نه تنها بزرگ، که جاویدان نیز هست. خود در آخرین گفت و گوی چاپ شده‌اش این را گفته است. برگردان بخشی از آن خواهم آورد. شگفت این‌که خود را می‌گذارد بر بالاترین اریکه‌ی نویسندگان، از آن دست که ناپلئون خود را امپراتور نامید. به این شیوه، خود ایمن می‌کند در برابر ِ هر داوری. شیوه‌ای که از آغاز کار ِ نوشتن به گونه‌ی تحسین‌آمیز و شگفت تبدیل به فرهنگ کرده است. تنها کافی است به گفت و گوهای گوناگون و بی‌شمارش در رادیو و تله‌ویزیون و روزنامه و گاه‌نامه‌ها بنگریم.

این وظیفه در خودبزرگ‌بینی و خودستایی هیچ تاثیر بر موضع‌گیری سیاسی‌ش هم ندارد. این‌که قاسم سلیمانی آدم‌کش ِ نسل‌کش است، دلیل نمی‌شود براش که چند روز بعد از کشته شدن‌اش؛ در گفت‌ و گویی با روزنامه‌ی هلندی [فولکس‌کرانت/Volkskrant 4 ژانویه ۲۰۲۰] او را چه گوارای خاورمیانه بنامد [تکلمه در زیر این نوشته].

در آخرین گفت و گو، با جاویدان نامیدن ِ خود جای شگفتی نیست که به یاری ِ رسانه‌های اگزوتیک پسند، تبدیل به موزه‌‌ی فرهنگ بشود. همین حالا هم جاذبه‌ی گردش‌گری دارد برای آسان‌خواهان فرهنگی. این‌که کتاب‌سازی می‌کند و هر نوشته‌ی یادمانه چون کلیله و دمنه و هزار و یک شب را در شکل کاردستی کودکانه ارایه می‌دهد و در ستون-نوشته‌هاش با گفتاوردهای الکن و ترجمه‌های ناقص آبروی حافظ و سعدی و فردوسی برده، برای رسانه‌های اگزوتیک ‌پسند غرب اهمیتی ندارد. این‌که در رمان‌هاش با تحریف ِ تاریخ، زبان ِ راز بی هیچ رازی به کار می‌گیرد، به آسانی نادیده گرفته می‌شود. همین روزهاست که خبر ِ ساختن ِ تندیس ِ یادمانه از او برای مهم‌ترین موزه برسد، سریال تله‌ویزیونی از زندگی‌ش ساخته شود و جشنواره‌ی سالانه‌ی ادبی به نام او برپا کنند.

از: ۲۱ پرسش از … قادر عبدالله

در شماره ۶ جولای ۲۰۲۱هفته‌نامه‌ی هلندی خرونه آمستردامر، گفت و گو با قادر عبدالله چاپ شده و گفت و گو کننده ‘سمیه عطایی’ است.

گفت و گوی شیرین و مفرح ذاتی است. وقت و حوصله‌ی ترجمه‌ی همه‌ی آن را ندارم – ببخشید. تنها یک پرسش و پاسخ را بی کم و کاست می‌آورم تا خود حدیث مفصل بخوانید (متن به زبان هلندی را در زیر آن خواهم ‌آورد):

کار کدامیک از معاصران شما پس از صد سال خوانده خواهد شد؟

چه بامزه. به تازگی در یک سخنرانی همین سئوال از من شد. ببین، زمان‌ها خیلی عوض شده‌اند. جامعه به طور مدام در حرکت است. قبلن جنگ و صلح را داشتی. این کتابی بود برای صد سال آینده(اش). در این دو دهه‌ی گذشته با چه اندازه تغییر روبرو بوده‌ایم؟ موضوعات و استعدادهای زیادی ظهور می‌کنند. کتاب‌ها دیگر نمی‌توانند مثل گذشته عمر زیادی داشته باشند. اما چند کتاب از من هنوز خوانده خواهند شد. من خودم را کشانده‌ام (خزیده‌ام یا وول خورده‌ام) میان نویسندگان بزرگ، چون درباره‌ی قرآن و هزار و یک‌ شب نوشته‌ام. به خاطر نوشتن درباره‌ی کتاب‌هایی از ادبیات جهان خود را جاودانه کرده‌ام. این‌گونه قادر عبالله بیش از همه‌ی نویسندگان عمر خواهد کرد!

(پرانتز در متن از مترجم است).

این هم متن هلندی:

Wie van uw tijdgenoten wordt over honderd jaar nog steeds gelezen?
Wat grappig. Ik kreeg onlangs dezelfde vraag op een lezing. Kijk, de tijden zijn zo veranderd. De maatschappij is constant in beweging. Vroeger had je Oorlog en vrede. Dat was dan hét boek voor de komende honderd jaar. Hoeveel veranderingen hebben we de afgelopen twee decennia gekend? Er komen zo veel nieuwe onderwerpen en nieuwe talenten. Boeken kunnen daardoor geen lange leeftijd meer hebben zoals vroeger. Maar enkele boeken van mij zullen wel nog gelezen worden. Ik heb me namelijk tussen de grote schrijvers gewurmd want ik heb over de Koran geschreven en over ۱۰۰۱ nacht. Door over boeken uit de wereldliteratuur te schrijven heb ik mezelf vereeuwigd. Zo blijft Kader Abdolah langer leven dan andere schrijvers!

از: De Groene Amsterdammer ، ۶ جولای ۲۰۲۱

در این پاسخ گفته است که ‘درباره‌ی قرآن’ نوشته، حالی‌که در اصل کتاب اشاره کرده که ترجمه‌ی قرآن است. در اطلاعات ویکی‌ پدیا نیز نوشته است:  قرآن، یک ترجمه (به هلندی) [قادر عبدالله].

 برگردان نقد قرآن، یک ترجمه، نوشته‌ی نویسنده مراکشی-هلندی حفیظ بوعزّه  [Hafid_Bouazza] را این‌جا می‌آورم و نیز بخش‌هایی از نقد دیگر، نوشته‌ی نویسنده‌ی دیگر:

قرآن کوتوله [گنوم‌۱]ها

چه زمانی عمر این ادعای بی‌هوده به سر خواهد آمد که قرآن غیرقابل ترجمه است؟

این درست است که برخی بخش‌های قرآن ناروشن است و مفسران درباره‌اش اختلاف نظر دارند یا شرح راضی‌کننده‌ای بر آن ندارند، اما کشف‌های مدرن، با قرار دادن متن در زمینه‌ی فرهنگی و زبان‌شناسانه ما را به شناخت بیشتر می‌رساند. در هر ترجمه‌ای چیزی از کار از دست می‌رود و قرآن هم از آن مستثنی نیست.

اکنون قادر عبداله در ‘ترجمه‌’اش همین ادعا را می‌کند: ‘ترجمه‌ی قرآن ناممکن است؛ زیبایی زبان محمد [چنین گفته] در روند کار از دست می‌رود. همه‌ی جمله‌های قرآن تداعی‌کننده‌اند. به شکل‌های گوناگون می‌توانی ترجمه کنی، و خطا می‌کنی.’ تداعی کننده؟ این‌جا و آن‌جا. ترجمه به شکل‌های کوناگون؟ کار ِ ترجمه البته گزینش است. ترجمه در به‌ترین شکل نزدیک شدن ِ درست است، بازتابی درست؛ در بهترین شکل کار هنری خوب. هر زبانی زیبایی خود دارد.

از دید من قادر عبداله اینجا دارد برای خود سپر می‌سازد در برابر انتقاد احتمالی: البته که خطا ناگزیر است (مترجم‌ها نیز انسان‌اند)، اما آن‌چه پس از این می‌نویسد بسیار جالب توجه است:’اعتراف می‌کنم که خطا داشته‌ام. چاره‌ی دیگری نیست. بدون این خطاها نمی‌توانستم ادامه دهم.’ این را نمی‌فهمم: چرا یک مترجم در صورت خطا نمی‌تواند به کارش ادامه دهد؟ خود گفته است که از تفسیر ِ معتبر طبری (۸۳۸-۹۲۳) استفاده کرده است – این کار نمی‌توانست او را از خطا دور بدارد؟ نیز از پنج ترجمه به زبان هلندی و چهار ترجمه فارسی سود جسته است: از فارسی چیزی نمی‌دانم، اما ترجمه‌های هلندی که می‌توانست او را از خطاهای بی‌شمار مصون بدارد.

این تنها نکته‌ی غریب در کار [قادر] عبداله نیست. در کتاب پیامبر نیز که شرحی بر قرآن، یک ترجمه باشد، جفتک‌های غریبی انداخته است. می‌نویسد که این رمان بر ‘روی‌ دادهای تاریخی’ استوار است، که منظورش از جمله کهن‌ترین سیره (‘زندگی‌نامه’) محمد، نوشته ابن اسحق (مرگ در ۷۶۱) است، با ویرایش ابن هشام (مرگ در ۸۳۳). فکر به این‌که این کار بر اساس ‘روی‌دادهای تاریخی’ است، بس ساده‌لوحانه است: این کار بیش از یک قرن پس از مرگ محمد نوشته شده و هدف‌اش این بوده که بر اساس روایت‌ها و حدیث‌ها، به روشن سازی بخش‌های مبهم قرآن بپردازد. باید روشن‌باشد که تخیل و اسطوره‌سازی در آن نقش مهمی داشته است.

و جنبه‌ی تاریخی در کتاب [قادر] عبداله چیست که از چای، قلیان، سیب زمینی، چغندر و جیب شلوار در سده‌ی ششم/هفتم میلادی در شبه جزیره عرب سخن به میان می‌آورد. عرب‌ها وسایل‌شان را در آستین‌شان می‌گذاشتند. باید روشن باشد: [قادر] عبداله زمانی که از عربستان ‘تاریخی’ سخن به میان می‌آورد، تهران دوران نوجوانی‌اش در پایتخت را در ذهن دارد.

او حتا ‘روی‌دادها’ از سیره را دست می‌اندازد. نشان پیامبری می‌شود هلال ماه بر پشت، جای ‘دژپیه (غده) به بزرگی تخم کفتر’؛ محمد نخست رو به خورشید نماز گزارده است، می‌خواست طلای پارسیان را به دست آورد تا جهان را تسخیر کند (‘وقتی در مکه به پارسیان می‌اندیشیدیم، به طلا فکر می‌کردیم، زنان زیبا، میوه، فرش … و به پیامبرشان زرتشت.’) زیرا: ‘در قیاس با سرزمین پارس، سرزمین ما منطقه‌ای عقب افتاده، کویر شن بود’.) این‌جا یک ناسیونالیست ایرانی در سخن است که عرب‌ها را توجه می‌دهد به تمدن خودشان، همراه با ستودن زنان که پارسیان به آنان داده‌اند. یهودیان که صاحب ثروت و واحه‌های حاصلخیز بودند، به خاطر تخصص در آبیاری، از سوی او کلیشه‌وار، رباخواران غیرقابل اعتمادی نقش زده می‌شوند که مردم فقیر و صادق را فریب می‌داند، اما خوشبختانه محمد از جوانی این را می‌دانست. و این الله نیست که به پسرخوانده‌ی محمد فرمان می‌دهد زن خود را طلاق ‌دهد تا محمد بتواند با او ازدواج کند، بلکه این عروس است که خود را به محمد تحمیل می‌کند. جای تعجب نیست که هیچ نشانی از ماجرای ‘آیه‌های شیطانی’ [در کتاب] نیست.

تشبیه‌های عجیب هم بسیار است: ‘او سکوت کرد. انگار سنگی به دریاچه‌ای ساکن بیندازی.’ باید بگویم که اتفاقن سنگ پرتاب شده در دریاچه‌ای ساکن صدا تولید می‌کند.

عزه، لات و منات در کار او [قادرعبداله] ایزد هستند، در حالی‌که ایزدبانو بودند؛ این را که می‌توانست از ترجمه‌ی خودش از قرآن بفهمد، وقتی از آنان به عنوان ‘دختران’ نام می‌برد. هابل (که باید هُبَل [Hubal] باشد) به عنوان خدای خدایان [پادشاه خدایان] نامیده می‌شود، در حالی‌که او خدای باروری بود، که برای من سندی است تا بگویم او بیش از اندازه به فیلم رسالت (۱۹۷۶) [در ایران: “محمد رسول‌الله] ساخته‌ی مصطفی عقاد – زندگی‌نامه‌ی محمد – نگاه کرده است. خدای خدایان عرب‌های پیش ازاسلام الله نام داشت، چنانکه در نقوش از ۵۰۵ میلادی (یعنی پیش از تولد محمد) دیده می‌شود و ساخته‌ی محمد نیست، برعکس ادعای [قادر] عبداله؛ ‘لا [la]’ در الله هیچ ربطی به لا [laa](به معنای خیر/نه) ندارد، هرچند الهام بخش این شهادت باشد که: ‘هیچ خدایی نیست جز الله / لا اله الا الله’.

پیامبر، در واقع رمان نیست، انشای دورگه‌ است، رشته‌ای نوشته و قصه که توسط زید بن ثالث روایت می‌شود، ترکیبی از زید بن حارثه و زید بن ثابت. زید بن ثالث به معنای زید ‘سوم’ است. این سومی کیست؟ راهنمایی: موهای او سیاه بود، اما سبیل‌اش خاکستری. نام‌ها باید زید بن حارثه و زید بن ثابت۲ باشند، پسرخوانده و غلام محمد. او بلال [Bilal]  را نیز Balal نوشته است: یعنی عربی می‌داند؟ حدس می‌زنم که شناخت اندکی دارد، گرچه ادعا می‌کند: ‘من کتاب را مستقیماً از روی متن اصلی عربی قرآن پدرم ترجمه کرده‌ام.’ زیرکانه احساسات ما به بازی می‌گیرد، درست مثل همان کار در مقدمه. از همه عجیب‌تر به نظر من سوره القارعه (کوبنده) که در کار او شده است: Alghareto

و چرا ویژگی قرآن: ‘بسم الله الرحمن الرحیم / به نام خداوند بخشنده مهربان’ در کار او تغییر کرده به ‘به نام الله/. او مهربان است./ او می‌دهد./ او می‌بخشد؟’ در میان آنچه نام‌های پاک الله نامیده می‌شود، ‘دهنده’ (الوهاب) و ‘بخشنده’ (الغفور) را داریم که در سوره‌ها وجود دارند و [قادر] عبداله به آسانی کنار می‌نهد. و ‘مهربان’ می‌توانست جای ‘دوست‌دارنده’ (الودود) بنشیند، که در [این] کتاب نیامده است. این همه بی احترامی به معناشناسی آزارنده است.

درباره ترجمه دیگر چه باید بگویم؟ او ترتیب سوره‌ها را به هم ریخته است، شق‌القمر نکرده است: رادول [Rodwell] در سده‌ی نوزدهم در ترجمه انگلیسی (۱۸۶۱) ترتیب سوره‌ها را تغییر داد، بر اساس کتاب تاریخ قرآن   [Geschichte des Qorâns]نولدکه [ Nöldeke] برای نظم بخشیدن به آشفتگی قرآن. انتخاب او برای حذف تکرارها غریب است: در پیامبر مشکلی با تکرار ندارد؛ درآمدهاش بر سوره‌ها بسیار تکرار همین بخش‌هاست، انباشته‌ی عناصری از باورهای مردمی. به این تکرارها برای مردم بی‌سواد، چنان‌که خود می‌گوید، نیازی نبود، بلکه ویژگی ورد و دعاهای مذهبی است. بسیاری حذف‌ها ربطی به تکرار ندارد. هیچ نمی‌توان سردرآورد از ولع ِ حذف‌کردن‌اش. این کار تسلیم ِ خواست [قادر] عبداله شده است: آنچه را نمی‌فهمد حذف می‌کند و جای آن چیزهای غیرقابل توجیه می‌افزاید. پس از خواندن نسخه‌ی او بر تشنگی‌ام به آشفتگی متن اولیه افزود.

چرا سوره ۱۱۵ افزوده شده است، که تکرار صحنه‌ی مرگ محمد است در کتاب پیامبر؟ راهنمایی: قرآن توسط جبرییل به محمد نازل شده است. وقتی محمد مرده است، دیگر نازل شدنی نمی‌تواند وجود داشته باشد. این سوره به چه کسی الهام شده؟  [قادر] عبداله این‌جا، به زبان نویسه‌نگاری [تایپوگرافی] اگر بگوییم، هذیان خودبزرگ‌بینی [مگالومانیا/mégalomanie] به نمایش می‌گذارد: او سوره‌ی ۱۱۵ را با حروف مایل به چاپ سپرده است.

[قادر] عبداله جز طمع شهرت، چه انگیزه‌ی دیگری داشته است؟ به هر حال زبان هلندی شایسته چیز بهتری است تا این دریاچه‌ی ناآرام؛ این آشفتگی در آشفتگی.

از صفحه ۲۷۱ کتاب شادی کفرآمیز  [Heidense vreugde]  چاپ سال ۲۰۱۱

  1. گنوم (Gnome)/ نوم یا کوتوله موجودات افسانه‌ای هستند که در زبان هلندی کاباوتر (Kabouter) نامیده می‌شوند. زیر چترک قارچ یا زیر زمین زندگی می‌کنند و به آهنگری و صنعتگری مشغول‌اند. قدشان بین ۱۵ تا ۳۰ سانتی‌متر و وزن مردهاشان ۳۰۰ گرم و زن‌ها حدود ۲۵۰ تا ۲۷۵ گرم است. در کشورهای اروپایی نام‌های گوناگون دارند. در دانمارک و نروژ نیسه (Nisse)، در مجارستان، یوگسلاوی سابق، مانو (Mano)، در آلمان اردمانلینز (Erdmanleins) نامیده می‌شوند. انواع گوناگون نیز دارند: کنوم جنگل، گنوم باغ و گنوم تلماسه‌های ساحلی. 
  2. قادر عبداله چنین نوشته است: Zeeëd ebne Sales که ثالث Thalit نوشته می‌شود و او Thabit  (ثابت) را Thalit  (ثالث) کرده است.

نقد دیگری نیز هست بر همین ترجمه قرآن از عبدالقادر بنعلی با این مشخصات:

(Abdelkader Benali) Ons Erfdeel – 2008, nr 3, pp. 18-25

عبدالقادر بنعلی (abdelkader benali) زاده مراکش به سال ۱۹۷۵. باشنده‌ی آمستردام است و نویسنده‌ی رمان، داستان، شعر، نمایش‌نامه و جستار (به زبان هلندی). برنامه‌ساز تله‌ویزیون نیز هست. چندین جایزه ادبی دریافت کرده و کتاب‌هاش به هشت زبان ترجمه شده است. خواندن بندهایی از نقد او نیز بی‌لطف نیست:

قرآن به زبان هلندی ِ عبداله(ی)

یادداشت بر ترجمه جدید قرآن

ترجمه‌ی تازه‌ی قادر عبداله از قرآن انباشته است از شلختگی، لحن آن صلح‌جویانه و شیوه‌ی آن سطحی، در حد خسته‌کننده. باقی کتاب خوبی است. دلیل قادر عبداله به دست زدن چنین کاری احساس عمیق جاه‌طلبانه بوده است تا خواننده‌ی نادان هلندی را با یکی از کتاب‌های تاریخ آشنا کند که درباره‌اش بسیار حرف زده شده اما کمتر خوانده شده است: کتاب مقدس ِ دوران کودکی قادر [عبداله]. حتا خود مسلمانان نیز دچار این کاستی انسانی‌اند که بسیار حرف می‌زنند درباره‌ی اموری که پژوهش روی آن انجام نشده است. آروزی [قادر] عبداله بزرگ بوده و فرصت اندک (خود با افتخار می‌گوید که کار را ظرف دو سال و نیم به انجام رسانده)، که ناگزیر از خطا بوده است. قادر عبداله در ولع ِ نشر ِ گسترده‌ی این ترجمه، برگردانی به دست داده که ساز‌شکارانه همه کاری می‌کند تا ذهن فراگیر خواننده‌ی هلندی را آشفته نکند. نویسنده پشت کرده است به الله اجدادی و جای آن الله جدید خودش را نشانده است: همه‌ی فرهنگ به دهان خواننده‌ی ریزبین هلندی گذاشته می‌شود که با کمال میل می‌خواهد. چیزی نمی‌گویم که این پیشرفت است یا پسرفت.

در ضمن قادر عبداله نخستین نویسنده‌ی هلندی است با پس‌زمینه‌ی اسلامی که دست به ترجمه می‌زند یا چنانکه مسلمانان می‌گویند: بازترجمه‌ی قرآن، زیرا کلام الله به عربی بیان شده و غنا و قدرت درونی آن به هیچ زبان دیگری نمی‌تواند بازتاب یابد. فرشتگانی که مسلمانان را به بهشت می‌برند، به زبان عربی سخن می‌گویند. این به گوش پاکستانی‌ها و اندونزیایی‌ها (که عرب زبان نیستند) بی‌معنا (Gibberish) خواهد بود.

[…]

قادر عبداله کاتب نیست، اما نویسنده‌ای است پرشور و ماجراجو که با دانش و پس‌زمینه‌ای که دارد به شکل زیبایی احساسات [مخاطب] سرزمین‌های پایین دست درباره‌ی اسلام را به بازی می‌گیرد. روایت‌ها با قلم این ایرانی ساکن دلفت زیبا می‌شوند، افسانه‌های ساده‌ای برای پیش از خواب. منظور قادر عبداله نیز همین بوده است: ادبیات کنار تخت برای به خواب رفتن، و این دلیلی بوده که در ترجمه زبانی تا حد ممکن ساده به کار بگیرد.

اما در این باره باید به نکته‌ای اشاره شود، زیرا کسی که قرار است قرآن را به دست مخاطبان بسیار برساند، باید آن را ساده کند. اما این سبب انتقاد به او نیز شده است که کوشیده تا از خشونت قرآن بکاهد. بخش‌هایی که وعده‌ی سوختن کافران در آن دنیا داده می‌شود و دعوت به توبه، از سوی او حذف شده‌اند تا قرآن به گونه‌ی کتابی صلح‌جویانه خوانده شود. یعنی خودسانسوری. خاک به چشم خواننده‌ی هلندی پاشیده می‌شود. این‌گونه است که در آغاز هر سوره، جمله‌ای افزوده است: ‘او مهربان است/Hij is lief’. […] 

قرآن کتابی خشن‌تر و پرنفرت‌تر از کتاب‌های دیگر نیست. محصول پیچیده، لایه‌لایه و پر از ابهامی است که در دوران خاصی از تاریخ و به زمان ظهور دین جدید تولید شده است. محمد با پیامی آمد اما باید از این پیام دفاع می‌کرد. می‌توانی از خود بپرسی این پیام در میانه‌ی همه‌ی پیشرفت‌ها که تجربه می‌کرد، چه اندازه در مرکز توجه‌اش بود. این سوره‌ها آیا محصول جانبی لشگر شبه‌نظامیانی نبود که داشت تشکیل می‌داد؟ آیه‌هایی برای انگیزش روحیه و حفظ آن؟ کتابی به گونه‌ی فریاد مقاومت در برابر قدرت عظیم مکه؟

این‌که قادر عبداله به پاکسازی این ‘خشونت’ پرداخته یا مانع آن شده، انتخابی است که به ویژه با زمانه‌ی ترور ِ ما ارتباط دارد. او می‌خواهد چشم مردم را به آن سوی دیگر قرآن باز کند، سویه‌ی انسانی. بی‌هوده نیست که این ترجمه را همراه کرده است با افسانه‌ی زندگی محمد، کتاب پیامبر. اما کسی که خیلی حذف می‌کند تا سویه‌ی انسانی را بنمایاند، شاید بیش از حد حذف می‌کند. روح هر چه بزرگ‌تر، حیوان هم بزرگ‌تر. محمد نیز.  

[…]

محمد چه زمانی اطمینان خاطر یافت که الهام خداوندی در نهایت شکل کتاب خواهد یافت؟ می‌توان از خود پرسید که آیا خود به این آگاه بود. شاید جانشین او عُمر به این ایده‌ی ناب رسید.

در قرآن آمده است که در ماه رمضان، ماه مبارک، نازل شده است. اما این همه‌ی کتاب نمی‌تواند باشد، زیرا در افسانه هست که جبرییل فرشته به دیدار محمد آمده و سوره‌ها را زمزمه کرده تا بنویسد. تاریخ ِ ساخته شدن کتابی که قرار نبود کتاب بشود. داستانی بورخسی.

[قادر] عبداله اما با این دانش چه می‌کند؟ او البته با این تناقض آشناست و این به او آزادی داده تا برای رسیدن به هدف‌اش که به دست دادن ترجمه‌ی [قادر] عبداله[ی] از قرآن باشد، کار خودش را بکند. در خواندن کارش این احساس را داشتم که قادر عبداله خوب نمی‌داند با زبان قرآن چه بکند. همه‌ی تصمیم‌های این نویسنده از دل خواندن سطحی برمی‌خیزد. کسی در خاورمیانه نیست که به این زبان صحبت کند. عربی قرآن زبانی است که در قرآن به کار می‌آید؛ لهجه‌ی محلی مکه و یثرب، محل زندگی محمد پس از فرار از مکه، با آرایه‌های غنی شعر بادیه‌نشینان.    

به زمان خواندن ترجمه این سئوال انگیخته می‌شود که آیا قادر عبداله عربی می‌داند؟ [نویسنده این‌جا نمونه‌ای به دست داده از ترجمه‌ی واژه‌ای که نشان می‌دهد کاملن وارونه ترجمه شده. مترجم] محمد با این سوره قصد داشت توجه از ‘ساحران’ بگرداند و هشداری درون آن است: اگر من به قدرت برسم، شما را نامریی خواهم کرد. این را در یکی از نخستین سوره‌ها بیان کرده. بسیاری از سوره‌های نخستین انباشته‌اند از هشدار به دشمنان، کسانی که او را به سخره می‌گرفتند، فریب‌کاران فرضی. او نگاه ِ پیش‌گویانه داشت و اعتماد به نفس‌اش جالب توجه است.

شاعران نیز باید در برابر محمد دست و پای‌شان را جمع می‌کردند. آنان اهل طنز زمانه‌ی خود بودند. به او می‌خندیدند، دست‌اش می‌انداختند، با این نظر که سر و کارشان با آدمی وراج است. این مرد می‌خواست ساختارهای بادیه‌نشینان را به هم بریزد – آدم مسخره‌ای بود! بعدها از کردارشان پشیمان شدند. فتوای سال ۱۹۸۹ علیه سلمان رشدی قدرت بازوی دراز محمد را نشان داد که هنوز پابرجاست.

محمد به هرکسی که مثل خودش ادعای بخت خوش یا الهام خدایی داشت حمله می‌کرد. چه شاعر، چه پیشگو، یا بعدها یهودیان. همزمان از جلوه‌های ویژه [special effects] شاعران، یهودیان و پیشگویان سود می‌جست تا سوره‌هاش را به ساکنان مکه و یثرب (که بعدها شد مدینه) بقبولاند، هم‌آنان که او را نخست آدم دست و پا چلفتی غریبی می‌دانستند. یک مهاجر. و نیز مرتد.

و محمد باید اغلب تردید کرده باشد در مورد کاری که به آن مشغول بود. می‌توان گفت که به زمان زندگی با هنر و بند بازی قرآنی‌ش از رشته‌ی باریک نسل و نسب ناشناس خود رد شده تا برسد به جنگجوی موفقی که از دختر سیر نمی‌شد. این کارش احترام انگیز است. چنین فکر می‌کنم. تنها خدا آگاه است.

قادر عبداله در مقدمه نوشته که قرآن را از روی نسخه‌ی عربی پدر بزرگ‌اش ترجمه کرده. به احتمال بسیار بیش‌تر تکیه کرده بر ترجمه فارسی و به ویژه هلندی (به طور اخص ترجمه‌ی فرد لیمهاوس [Fred Leemhuis]. حدس می‌زنم ویراستاران ناشر [De Geus] هر بار که بخشی از بازترجمه [قادر] عبداله به دست‌شان می‌رسید، سردرگم شده و به سراغ ترجمه لیمهاوس رفته‌اند تا بفهمند اصل آن چیست.

[…]

تکلمه:

قرار بود که پادشاه بلژیک در مراسم جشنی جایزه‌ی ادبی ادبیات هلند را به آسترید.ح. رومر [Astrid_Roemer] اهدا کند. این جشن به دلیل اظهارات آسترید رومر در مورد دسی باوترسه (دسی باوترسه)، برپا نخواهد شد. شورای نمایندگان اتحادیه زبان هلندی تصمیم گرفت که از اهدای جایزه صرف‌نظر کند.

‘ما به طور جدی از مواضع خانم رومر فاصله می‌گیریم. به این دلیل همراه با بنیاد ادبی فلاندر [بلژیک] و هلند تصمیم گرفتیم که مراسم اهدای جایزه برپا نشود. هیئت مستقل داوران، جایزه‌ی ادبی هلند سال ۲۰۲۱ را برای خانم رومر در نظر گرفته بود. این جایزه برای مجموعه آثار نویسنده در زمینه شعر، داستان و نمایش است. برای اهدای جایزه، مواضع نویسنده مورد داوری قرار نمی‌گیرد. از دید ما اظهارات خانم رومر به اندازه‌ای ناهنجار است که تردید باقی نمی‌ماند تا از اهدای جایزه صرف‌نظر شود.’

جهان ادبیات نه تنها با شگفتی اظهارات سیاسی خانم رومر را دیده است، بلکه به ویژه واکنش‌های او در رسانه‌های اجتماعی فیس‌بوک و توییتر را در نظر گرفته است. 

این خلاصه‌ای از ماجراست. دسی باوترسه رهبر نظامی نشامی کشور سورینام، به قتل معروف پانزده نفر در دسامبر سال ۱۹۸۲ و کشتار دستکم ۳۹ نفر در سال ۱۹۸۶ متهم شد. دادگاه عالی سورینام، به زمانی که او هنوز رییس جمهوری سورینام بود، او را به بیست سال زندان محکوم کرد. وخانم آسترید رومر در موضع‌گیری‌هاش از دسی باوترسه دفاع کرده و اتهام‌ها رد کرده است، با این استدلال که: او که ماشه را نچکانده.

اما: نویسنده‌ی جاودانه‌ی ما قاسم سلیمانی را “چه‌ گوارا” می‌نامد و صدای کسی در نمی‌آید.

دو جمله از ترجمه “کمدی الهی” دانته حذف می‌شود، فریاد رسانه‌های جهان به آسمان می‌رود. و نویسنده‌ی جاودانه‌ی ما ترجمه “لطیف” سانسور شده از قرآن ارایه می‌دهد، استقبال هم می‌کنند. دیگر از بلایی که به سر ۱۰۰۱ شب آورده، نمی‌گویم. 

از همین نویسنده:

بانگ

«بانگ» یک رسانه ادبی و کاملاً خودبنیاد است که در خارج از ایران و به دور از سانسور و خودسانسوری بر مبنای تجربه‌ها و امکانات مشترک شخصی شکل گرفته است.

شبکه های اجتماعی