چهار شعر از مهدی گنجوی

رقص بر خرابه

بر خرابه‌هایی می‌رقصم
که اجسادش هنوز تفکیک نشده.
هر کودک
یک خسارتِ جانبیِ تازه به دنیا آمده است!
یک میلیون آواره،
عیش ما انقلابیونِ دورکار را منغص نمیکند!
می‌رقصم پشت پا
پشت پایِ آوارگانی که می‌روند
که دیگر برنگردند؛
دهانم را هزاران کیلومتر انطرفتر شیرین می‌کنم
وقتی هنوز خون در گلویِ آن مردِ سابقا پدر
خشک نشده.

چه آهنگی از بیانیه رسمی وزارت جنگ
شش و هشتی‌تر
که اهنگ‌ساز
وقت دم جنباندن ما
شاباش هم می‌پاشد
چه سعادتی بالاتر از شادی
به وقت نابودی؛
چرا که بودجه‌ی ماشه
دوام عیش را
تضمین می‌کند.

(آه انزالِ نظامی
عرفانِ اسلحه
پورنوگرافیِ براندازی
در لحظه‌ی فرود بمب!)

انقلابیونِ دورکار
انقدر که از کشتار شاد می‌شوند
کاش من هم جسدی بودم
و سربازی لگد می‌زد و
از روی پشت‌بام می‌انداختدم.

لایک بزرگ‌تر از ان است که وصف شود
کودکِ بی‌سر
شعر بلد نیست که بخواند
و این تهدیدی ست
که از تمدنِ جهانی رفع شده!

جنگ، قبل از شهرها
اول به زبان می‌زند
مثل آفت که به زمین.
بعد زبان
اندیشه را – مثل رویایی مشکوک –
تشییع میکند.

دارد جنگ می‌شود

دارد جنگ می‌شود
به زودی، همدیگر را ضدیهودی
و ضد مسلمان می‌خوانیم
به زودی، طرفدار آقا یا بی‌بی معرفی خواهیم شد
به زودی، روبه‌روی هم جیغ خواهیم زد
به زودی، از چشم‌های هم بدمان خواهد آمد
جنگ خواهد شد

هورا به تشعشعاتِ هسته‌ای
هورا به جنازه‌هایِ طبق اخبارِ واصله سپاهی یا صهیونیستی
هورا به خِرکش کردنِ جنازه‌ی رفیقِ سابق
-آن خودفروخته‌ی امروز-

بهار، که یک سال پیش انگار پشت در بود
مدتی می‌رود موزه

دارد جنگ می‌شود
حافظیه دود خواهد شد
حافظ را به خاطر بسپار
ما در غبارِ میراث باستانی
یکدیگر را خائن خواهیم خواند
به زودی، تفنگ را
با آزادی کادوپیچ خواهیم کرد
به زودی، کلمات
-این ماهیان لیز را-
اسلحه خواهیم دید
و دهانِ هم را تفتیش خواهیم کرد

دارد جنگ می‌شود
و نگرانی، سریع‌ترین حسِ آدمی‌ست؛
به سرعتِ پرتاب شدنِ اشیا
در لحظه‌ی انفجارِ خانه‌ی پدری.

۳ اکتبر ۲۰۲۴

بحث سیاسی

بحثِ سیاسی
مثل حشره
لابه‌لای گورهای پراکنده
در قبرستانِ مین‌گذاری شده
می‌چرخد.
گورهایی که از رئال پلتیک دفاع می‌کنند
به گورهایی که بیرقِ آرمان را بالای سر دارند
فخر می‌فروشند.

تغییرِ رویکرد سیاسی
رهایی‌بخش است
عین گوربه‌گور شدن
که ‌تجزیه‌ی تازه
به سفره‌ی مباحثِ قدیمی
اضافه می‌کند.

زائرین
به هر‌ گور که می‌رسند
می‌گویند:
اعلام موضع کن
تا برایت داغداری کنم.
و گورها خاک را
در گوشِ زائرین
تف می‌کنند.

هر صبح
کلمات پیش از خروج از دهان
به سیم‌های خاردار ادای دین می‌کنند
و دعا می‌خوانند:
برای اطمینان از تحققِ وعده الهی
کاش بچه‌هایِ مرده را می‌شد
دوباره کشت.

۷ اکتبر ۲۰۲۴

بیانیه اعلام مواضع

ملتِ نجیبِ ایران!
(این را بعد از دیدار با مقامات دولتی
در یک هتل مخفی
برای نشان دادنِ حسن نیت
به این شعر افزودم).
لازم به ذکر است
چو ایران نباشد
تن من مباد!
(این مصرع را مدیون دیدار با اعضای عالی‌رتبه حزب لیکود هستم).
ایرانیان هر روز آماج جنگ‌های داخلی هستند و
تیرهای خارجی،
درمان خون‌ریزی داخلی‌ست.
(این را لابی‌گری که در اندیشکده مبارزه با ایران اتمی کار میکرد پیام داد اضافه کنم).

ملتِ کبیرِ ایران!
(اینجا ناخوداگاهِ مردمِ داغدار را
شخم زدم.
این را مدیون مامور الف. ۳۳۴ و پیشرفت‌های علمی در
تخلیه اطلاعاتی هستم).
دوگانه‌سازی تاریخی از اسکندر و نادر
تبعیضی‌ست که براساس محل تولد اعمال شده
وگرنه تن آدمی، گرمای خود را
به تیرهای مختلف
یکسان می‌بخشد.

هر نوشته
یک پروپوزال است
که به امید شعله کشیدنِ آتش
به پیشگاه اسلحه تقدیم می‌کنیم.
پس کاش شعری بنویسم
که ارزش ثبت شدن
روی یک بمب چندتُنی داشته باشد
بعد فرود بیایم
روی کتابخانه ملی
تا زبان آزاد شود.

خوب، کاری ندارید؟

۹ اکتبر ۲۰۲۴

از همین شاعر:

بانگ

«بانگ» یک رسانه ادبی و کاملاً خودبنیاد است که در خارج از ایران و به دور از سانسور و خودسانسوری بر مبنای تجربه‌ها و امکانات مشترک شخصی شکل گرفته است.

شبکه های اجتماعی