باهار مومنی: مخاطب نوشتار زنانه تنها زنان نیستند

«شهر در شب» نوشته منا میرزایی روایتی درونی از زنی‌ست که با تشخیص خطر ابتلا به سرطان بر سر یک دوراهی قرار می‌گیرد: انجام عمل جراحی برای کاهش خطر ابتلا به بیماری مهلک و در نتیجه از دست دادن بخشی از زنانگی‌‌اش، یا خطر را پذیرفتن و امیدوار بودن به آینده‌ای نامعلوم. چنین است که راوی داستان درگیر یک کشمکش درونی عمیق می‌شود. از یک سو، ترس از مرگ و بیماری او را به سمت انجام عمل جراحی سوق می‌دهد، از سوی دیگر، واهمه‌ی از دست دادن هویت زنانه و لذت‌های زندگی، او را مردد می‌کند. این زن که دانش‌آموخته و مستقل است در طول داستان با سؤالات مهمی درباره زندگی، مرگ، بدن و روابط انسانی مواجه می‌شود و تلاش می‌کند به پاسخ‌های آن‌ها برسد. رادیو زمانه (+) با حضور منا میرزایی، نویسنده و باهار مومنی، نویسنده و مدرس ادبیات خلاق میزگردی درباره این داستان برگزار کرده است. باهار مومنی درباره نمود تجربه بیماری در ادبیات داستانی ایران می‌گوید:

«در ادبیات ما روایت‌هایی که در غرب به‌عنوان ادبیات بیماری شناخته می‌شوند، کمتر دیده می‌شود. از طرفی بسیاری از آثار برجسته این ژانر به نوشته‌های غیرداستانی (non-fiction) برمی‌گردند، جایی که نویسندگان تجربیات شخصی یا مشاهداتشان از بیماری، چه در مورد خودشان و چه در مورد دیگران، به‌ویژه عزیزان یا محیط‌های درمانی، را با صداقت روایت می‌کنند. در سنت‌های ادبی ما، اما خودزندگی‌نامه‌نویسی یا خاطره‌نویسی شخصی، به‌عنوان یک ژانر مستقل و جدی، آنچنان که در ادبیات غرب مورد توجه و اعتبار است، جایگاه تثبیت‌شده‌ای ندارد. این کمبود به‌ویژه در حوزه‌ای مانند ادبیات بیماری بیشتر خودش را نشان می‌دهد. جدای آثاری مثل «شب‌های شورانگیز» منیرو روانی‌پور که در فصل‌هایی از آن شخصیت اصلی از پرستاری و احوالات بیماران بخش برایمان روایت می‌کند و آثار محدود دیگری مثال‌های زیادی از این ژانر در ادبیات ما دیده نمی‌شود. شاید به این دلیل باشد که ما هنوز به آن سطح از راحتی و صداقتی که نویسندگان غربی در بازنمایی احساسات، تجربیات جسمی، و ناتوانی‌های خود یا حتی شخصیت‌های تخیلی داستان‌هایشان به آن دست یافته‌اند، نرسیده‌ایم. شاید شرم از بیماری و بازنمایی مستقیم و بدون واسطه آن جز موانع خلق این آثار باشد. البته برخلاف ادبیات غرب که ریشه‌های فلسفی اگزیستانسیالیسم و فردگرایی در آن قوی است، ادبیات ما بیشتر بر روایت‌های جمعی، اسطوره‌ای، یا تاریخی استوار بوده است. و شاید به همین دلیل پرداختن به موضوعات اجتماعی مانند فقر، جنگ، و نابرابری که همیشه دغدغه‌های عمومی‌تر جامعه ما بوده‌اند، در اولویت قرار گرفته‌اند.»

باهار مومنی در ادامه می‌افزاید که اصولاً نوشتن از بیماری کار آسانی نیست:

«چنین موضوعاتی به‌سادگی می‌توانند اثری تلخ و سنگین بیافرینند که مخاطب را از روایت دور کند. با این حال، در داستان «شهر در شب»، خانم میرزایی با چیره‌دستی، لحظاتی ساده و حتی بازیگوشانه را وارد روایت کرده است که نه‌تنها فضای اثر را تلطیف می‌کند، بلکه تعادل ظریفی میان سبک زندگی روزمره و بحران‌های عمیق شخصیت زن، و به نحوی دنیای بیرون و درون او ایجاد کرده. مثال‌هایی مثل برخورد آینه با ماشین بزرگ کناری، اصرار و اشتیاق زن برای تشکر از سرآشپز ژاپنی برای «سوشی دینامیت»، و واگویه‌ی شیرین او در این باره، نه تنها به شخصیت‌پردازی اثر کمک می‌کند، بلکه به راحتی ما را با عادی‌ترین اما درعین‌حال سهمگین‌ترین لحظات زندگی این زن همراه می‌کند.»

این مدرس ادبیات خلاق درباره ژانر داستان «شهر در شب» می‌گوید:

«شاید بشود داستان «شهر در شب» را در مرزهای ادبیات سبک زندگی، ادبیات بحران وجودی، و ادبیات بیماری جای داد. بااین‌حال، به نظر می‌رسد به دلیل تمرکز داستان بر بدن، عاملیت، مخصوصاً انتخاب چگونگی زندگی و زنده بودن، و مواجهه با مرگ، ادبیات بحران وجودی و اگزیستانسیالیستی نقشی پررنگ‌تری در آن دارد.»

مومنی سپس در ادامه صحبت‌هایش در میزگرد زمانه درباره اهمیت این داستان می‌گوید:

«”شهر در شب” با پرداختن به موضوعاتی کمتر بررسی‌شده، مانند تصمیم‌گیری درباره بدن، تمایل جنسی در زنان، و تعامل فرد با خانواده یا سیستم پزشکی، رویکردی تازه در ادبیات ایران ارائه می‌دهد که می‌تواند الهام‌بخش آثار دیگر باشد. تمرکز بر عاملیت زنانه، که شخصیت اصلی را از قربانی بودن یا انفعال دور می‌کند، می‌توان نشان‌دهنده تغییری در بازنمایی زنان در ادبیات معاصر است. زن این داستان نه‌تنها خود را قربانی نمی‌بیند، بلکه در طول روز به خواسته‌های فردی‌اش اولویت می‌دهد؛ به‌طور مستقل به سوشی‌بار مورد علاقه‌اش می‌رود و شب قورمه‌سبزی را که همسرش تهیه کرده، در کنار او صرف می‌کند. این تصویر از مرد داستان نیز قابل توجه است. برخلاف تصاویر رایج در جامعه و به طبع ادبیات، مرد تلاش می‌کند همراه باشد و فضایی فراهم کند که زن بتواند دغدغه‌هایش را ابراز کند. بااین‌حال، از جایی به بعد، انگار زن در جهان زنانه‌اش باقی می‌ماند و تنها دغدغه‌هایش را در ذهن خود مرور می‌کند. علاوه براین، یکی از نقاط قوت داستان، تداخل طبیعی میان زندگی روزمره و بحران‌های عمیق فلسفی است. زن داستان همزمان به مرگ و آینده فکر می‌کند و از سوی دیگر به لذت‌های کوچک زندگی روزمره، مانند خوردن سوشی یا همراهی با همسرش، نه نمی‌گوید. همچنین، زن با جسارت از به‌کار بردن کلمات پوشیده برای اشاره به سکس پرهیز می‌کند و به‌صراحت اصل موضوع را مطرح می‌کند. در صحنه سکس، او هدایتگر است و با انتخاب وضعیتی که برای عمل جنسی پیش می‌گیرد، اقتدار و تسلط خود بر بدن و نیازهایش را به نمایش می‌گذارد. حتی می‌توان گفت او لذت جنسی‌اش را در فضایی بدون لمس سینه‌هایش را محک می‌زند، که خود بیانگر تلاش او برای یافتن راهی برای ادامه لذت‌ جنسی در زندگی‌ است. به گمانم چنین شخصیت‌هایی زنی، که اقتدار، فردگرایی، و احترام به بدن خود را به شکلی آشکار بیان می‌کنند و به نیازهای تنانه رسمیت می‌بخشند، بازتاب‌دهنده درست‌تری از زنان امروز ایرانی هستند، چه در داخل کشور و چه در خارج از آن. جای خالی این نوع شخصیت‌ها در ادبیات معاصر به‌خوبی حس می‌شود و داستان “شهر در شب” با چیره‌دستی ما را با یکی از آنها آشنا می‌کند.»

مومنی سپس به نوشتار زنانه و تاریخچه این مفهوم از یک منظر آکادمیک اشاره می‌کند:

«نوشتار زنانه (Écriture féminine) برای اولین بار در سال ۱۹۷۵ در مقاله‌ای با عنوان «خنده مدوسا» (The Laugh of the Medusa) توسط هلن سیکسو مطرح شد. حالا این مفهوم چه چیزی را بیان می‌کرد؟ سیکسو در این مقاله از زنان دعوت کرد تا نوشتار خود را بر پایه بدن و تجربیات زیسته شخصی‌شان شکل دهند. در واقع، از تجربیات و احساسات خود به‌عنوان منبعی برای خلق زبان و روایت استفاده کنند، و چارچوب‌های زبانی و فرهنگی مردسالارانه را به چالش بکشند.

البته این نظریه برای اولین‌بار حدود نیم قرن پیش مطرح شده و امروز دیگر نوشتار زنانه صرفاً به جنسیت نویسنده محدود نمی‌شود. این مفهوم اکنون بیشتر به سبکی از بیان و روایت اشاره دارد که روی زنان و هویت‌های متنوع آنان متمرکز باشد و ساختارهای مردسالارانه زبان و روایت را به چالش می‌کشد. جای تعجب نیست که با آمدن نظریه‌های کوئیر، فمینیسم پسامدرن و مباحثی مانند سیالیت هویت و تمایلات جنسی، تعریف نوشتار زنانه نیز دستخوش تغییرات شده و نگاه گسترده‌تری پیدا کرده است.»

و سپس در ادامه یادآوری می‌کند که شهر در شب در قالب نوشتار زنانه جای می‌گیرد:

«اگر بخواهیم اصول کلی این نظریه را در نظر بگیریم، می‌توانیم بگوییم: در داستان “شهر در شب” چندین عامل وجود دارد که آن را به‌عنوان نمونه‌ای از نوشتار زنانه مطرح می‌کند: به نظرم یکی از واضح‌ترین عوامل، تمرکز بر بدن و تجربه‌های تنانه یک زن است. بدن در این اثر هم‌زمان به‌عنوان محلی برای ترس (احتمال ابتلا به بیماری و دغدغه سلامت) و محلی برای لذت (تجربه جنسی، غذا خوردن، و انتخاب‌های روزمره) بازنمایی شده است. به‌ همین ترتیب شخصیت اصلی با صراحت درباره بدنش حرف می‌زند، فکر می‌کند، تصمیم می‌گیرد چه بخورد، چه لذتی را تجربه کند، و در عین حال نگران اندام‌هایی است که در بروشور پزشکی با دایره‌های بنفش مشخص شده‌اند. همانطور که قبلا گفته شد صراحت او در پرداختن به نیازهای بدن و به تصویر کشیدن ملموس و واقعی تجربه‌های شخصی یک زن بسیار قابل توجه است.

به علاوه، به نظر می‌رسد داستان به نحوی ظریف و پنهان، نهادهای مختلف مانند پزشکی، مناسبات خانوادگی، و حتی ساختارهای اجتماعی را هم نقد می‌کند. این عوامل داستان «شهر در شب» را نه‌تنها در دسته نوشتار زنانه قرار می‌دهد، بلکه به نظرم صدایی تازه و متفاوت به آن داده است.

مومنی درباره مخاطب نوشتار زنانه یادآوری می‌کند:

«مخاطب نوشتار زنانه تنها زنان نیستند. این نوشتار به موضوعات وجودی، فراتر از جنسیت می‌پردازد و هر فردی، با هر هویتی، را به بازاندیشی درباره خود وامی‌دارد. نوشتار زنانه، با بازتاب دادن تجربه‌های زیسته، عاملیت و مواجهه با هویت، حال چه هویت جنسی، چه هویت اجتماعی و فرهنگی، می‌تواند مسیری باشد برای فهم بهتر خود و حرکت به‌سوی صداقت در درک خویش. انگار این رویکرد، در نهایت، ما را به شهامت بیشتری برای روبه‌رو شدن با خودمان و تعریف دوباره جایگاهمان در جهان هدایت می‌کند.»

در یکی از صحنه‌های داستان بر فراز بلندی حقیقتی بر راوی داستان آشکار می‌شود. باهار مومنی در پایان درباره اهمیت این صحنه می‌گوید:

«گاهی مکان‌ها، به‌ویژه جاهای مرتفع، برای ما تبدیل به نوعی جان‌پناه ذهنی می‌شوند؛ جایی که می‌توانیم از جریان روزمرگی فاصله بگیریم، افکارمان را مرتب کنیم و با دیدی کلی‌تر به زندگی و موقعیت خود نگاه کنیم. در کودکی، نشستن بالای نردبان یا روی پشت بام برای من همین حس را داشت؛ حسی شبیه به «ام» که در داستان توصیف شده یا «تپه عیسی» در خاطرات شما. به نظر می‌رسد که فاصله گرفتن فیزیکی از شلوغی و ارتفاع گرفتن، امکان گسترده کردن دید ذهنی را فراهم می‌کند. خانم میرزایی هم به‌خوبی از این مکان در داستان «شهر در شب» بهره برده‌اند تا نشان دهند چگونه شخصیت‌های زن و مرد داستان تلاش می‌کنند خود را از دل افکار پراکنده بیرون بکشند. بلندی «ام» در داستان، برای شخصیت زن فرصتی فراهم می‌کند تا شرایط خود را از بالا ببیند و خود را نه تنها به‌عنوان فردی درگیر بحران‌های شخصی، بلکه به‌عنوان عضوی از شهری که در تاریکی فرو رفته است، درک کند.  این مکان تبدیل به فضایی می‌شود برای تأمل، تطهیر ذهن و پیدا کردن دوباره خود.»

در همین زمینه:

بانگ

«بانگ» یک رسانه ادبی و کاملاً خودبنیاد است که در خارج از ایران و به دور از سانسور و خودسانسوری بر مبنای تجربه‌ها و امکانات مشترک شخصی شکل گرفته است.

شبکه های اجتماعی