محمدرفیع محمودیان – نقطه (.): معنا و پندار

زبان قلمرو معناست. سخن گفته می‌شود تا معنایی را برساند و فهمیده شود، متن نوشته می‌شود تا خوانده شده و به فهم درآید. تک تک اجزاء گفته و نوشته، چه بصورت کلمه و چه بصورت جمله،‌ در معنامندی موضوعیت پیدا می‌کنند. کلمه یا جمله‌ی بی معنا در بدنه‌ی زبان جای ندارد و فهمیده نیز نمی‌شود. از زمانی که فرگه مقاله‌ی مشهور خود را درباره معنا و مصداق نوشت می‌دانیم که کلماتی در زبان دارای مصداق نیستند و به چیزی ارجاع ندارند ولی دارای معنا هستند.[۱] حروف اضافه دارای چنین ویژگی‌ای هستند. به چیزی اشاره ندارند ولی دارای معنا هستند. کلماتی مانند و، از، تا و به معنایی را می‌رسانند هر چند فقط در جمله و در ترکیب با دیگر کلمات معنای مشخص خود را نشان می‌دهند. نشانه‌هایی، و نه کلماتی، نیز در زبان وجود دارند که حتی معنا ندارند. نشانه‌های سجاوندی در نوشتار کاربرد دارند ولی در خود معنا ندارند. غوطه‌ور در نیستی هستند ولی در کاربرد، تعین را در کلام نوشتاری جای می‌دهند.

در این نوشته من خواهم کوشید نشان دهم که نقطه (.) بسان یکی از شناخته‌شده‌ترین نشانه‌های سجاوندی، پندار هیچی یا نیستی، به مفهوم تصویری خیالین از وضعیتی پوچ در جهان را در بر دارد. نقطه در جمله پایان را می‌رساند. این هم کاربرد و هم معنای آن است: پایان جمله. بیرون از جمله آن کاربرد و در نتیجه معنا را ندارد ولی در موقعیتهایی معین می‌تواند یک پندار، پندار هیچی را به مفهوم حسی خیالی از یک وضعیت گریزنده‌ی شکننده دامن زند. اگر مصداق دارای ارجاع است و معنا به مفهومی معین اشاره دارد، پندار انگاره‌ای نامشخص و نامتعین را تداعی می‌کند، انگاره‌ای مجرد و تهی از مضمونی معین. پندار گریزان و شکننده است. در موقعیت، برای آنی منعقد می‌شود و سپس فرو می‌پاشد. این ولی فقط ضعف آنرا نمی‌رساند قدرت آنرا نیز می‌رساند. از نقطه (.) می‌توان اعتبار و اقتدار استخراج کرد. این نکته‌‌ درباره‌ی نقطه را من می‌کوشم با مراجعه به رخداد تاریخی نقطه‌گذاری حسین شنبه‌زاده در صفحه‌ی ایکس (توییتر سابق) رهبر جمهوری اسلامی نشان دهم.       

نقطه

نشانه‌های سجاوندی وضعیتی شگرف در ساختار زبان نوشتاری دارند. در اینکه نشانه‌هایی همچون نقطه، ویرگول و علامت پرسش نقش مهمی در ساختار نوشتار و فهم آن دارند هیچ تردیدی نیست. آنها ابزاری هستند برای فهم دقیق گزاره‌ها، پی بردن به منظور نویسنده و درک معنای نوشته. تاریخی طولانی نیز دارند و اولین گونه‌های کاربرد آنها به قرن دوم میلادی و امپراتوری رم باز می‌گردد.[۲] با اینهمه مشکل آن است که هنوز برای کاربرد برخی از آنها همچون ویرگول قاعده معینی وجود ندارد و گاه طرز کاربرد آن شکلی دلبخواهی پیدا می‌کند. در این زمینه نقطه (.) تا حدی استثنا است. نقطهْ پایان گزاره را اعلام می‌کند. فراخوان به ایست و مکث است.[۳] فراخوانی که همچون فراخوان احکامی اخلاقی دربرگیرنده‌ی یک بایست است. روش معینی نیز برای کاربرد آن وجود دارد. هر جا که گزاره‌ای وضعیتی، رخدادی را مشخص ساخت باید آنجا نقطه گذاشت و سپس در صورت لزوم گزاره‌ای دیگر را آغاز کرد و موضوع را بیشتر توضیح داد.

 نقطه در خود بی معناست. خارج از گزاره پوچ است و هیچ حسی را بر نمی‌انگیزد. به هیچ چیزی ارجاع ندارد، هیچ پیامی را نمی‌رساند و هیچ انتظاری را بر نمی‌انگیزد. در انتهای گزاره نیز فقط پایان را می‌رساند. فراخوانی است به ایست، به مکث. مکث همچون نیستی، فقدان هر آنچه که نشان از هستی دارد. نقطه مغاک است. گسستی را بین جمله‌ی نگاشته شده و هر آنچه که پس از آن می‌آید ایجاد می‌کند. در یک کلام، نقطه فقط بی مصداق و بی معنا نیست، برپای‌دارنده‌ی نیستی نیز هست. از اینرو آنرا کلمه نمی‌شمریم. کلماتی وجود دارند که در خود بی معنا هستند. حرف اضافه‌ی و بصورت حرف ربط در جمله‌ی گفتاری و نوشتاری دارای معناست ولی در خود بتنهایی معنایی را نمی‌رساند و به چیزی اشاره نمی‌کند و ارجاعی ندارد.[۴] ولی با دیدن و خارج از گزاره می‌توانیم درکی از کاربرد آن داشته باشیم و به فکر پدیده‌های مرتبط در جهان (همچون در و پنجره یا نان و نمک) و انتظار برای گفته یا نوشته شدن چیزی دیگر بیفتیم. و به شکلی حسی را نزد خواننده یا شنونده بر می‌انگیزد. ولی درباره نقطه اینرا نمی‌توان گفت. نقطه یادآور هیچ چیز معینی نیست. فقط دارای کاربرد نگارشیِ سجاوندی است.

با اینهمه نقطه در متن معنامند است، نه معنایی که باید چیزی را خراشید یا واساخت تا خود را بروز دهد بلکه معنایی آشکارا و شفاف. نقطه پایان را اعلام می‌کند. دیوار ستبری است، نفی ناشدنی، که پایانی را مشخص می‌سازد. جمله و بیان نکته‌ای درباره‌ی موضوعی/مسئله‌ای با آن به سرانجام می‌رسد. (به دوستی) می‌نویسیم دیروز رفتم آن کتاب را خریدم و پس از مِ خریدم نقطه (.) می‌گذاریم. معلوم است که نکته‌ای را بگونه‌ای مشخص ابراز کرده‌ایم. بدون هیچ نکته‌ی توضیحیِ دیگری یا مشروط ساختن نکته به نکته‌ی دیگری. ممکن است پس از نقطه به این امر اشاره کنیم که خرید بسختی انجام گرفت، بهای کتاب بیشتر یا کمتر از انتظار بود یا کتاب پس از بررسی اولیه جالب و خواندنی جلوه نکرد. ولی فقط نگارنده‌ای با شیوه‌ی نگارشی نا متعارف ممکن است ناگهان در جمله یا جمله‌های بعد امر خرید کتاب را نفی کند. نقطه در پایان جمله، به مضمون جمله، به نکته‌ی تبیین یافته در آن قطعیت می‌بخشد.

 بسان کلمه، واژه‌ی نقطهْ نماد یا دقیقتر بگوییم استعاره‌ی پایان است. به آن معنا نیز آنرا در زبان گفتاری بکار می‌گیریم. نقطه‌ای گذاشتن بر امری یا وضعیتی بمعنای اتمام بخشیدن به آن است. وقتی به کسی می‌گوییم که نقطه‌ای بر دوره‌ای یا فصلی از زندگی خود بگذارد، منظورمان آن است که به آن دوره یا فصل خاتمه ببخشد و دوره یا فصل جدیدی در زندگی را آغاز کند. زندگی دارای دوره‌های گوناگونی است. رخدادهای متفاوتی در آن رخ می‌دهند و انسانها گاه در فرایند و گاه در پیامد آنها وضعیتی را به اتمام می‌رسانند و وضعیتی دیگر را آغاز می‌کنند. در این رابطه نیز می‌توان از گذاشته شدن نقطه‌ای بر دوره‌ای از زندگی (کسی) بسان خاتمه یافتن آن دوره سخن گفت.

 نقطه بسان نشانه‌ی سجاوندی (.)، جدا از کارکرد کاربردی، اراده‌ی نویسنده را در خود متبلور می‌سازد. هم اراده‌ی اعلام پایان و هم اراده‌ی اِعمال دقت. تردیدی نیست که نگارش هر جمله‌ای و هر نوشته‌ای نشان از اراده‌ای معین دارد. نویسنده‌ای/نگارنده‌ای تصمیم گرفته که مطلبی را بنویسد و آنرا نوشته است. ولی تا اینجا ما با اراده‌ی گفتی سر و کار داریم که در رویکرد خود‌بیانگری انسان جای دارد. انسان به توان رانه و شوری که در وجود او نهفته سخن می‌گوید و در تداوم آن می‌نویسد. نوشتن از صِرف هستیمندی در جهانی پر از دیگری ریشه می‌گیرد. ولی گذاشتن نقطه بر جای معینی در جمله و اعلام پایان آن در سازوکار نگارش جای ندارد. چیزی ورای آن است. امری ترافرازنده است. استقرار نظم و دقت در بیان و ذهنیت است. نوشتار، در مقایسه با گفتار، خود تا حدی اینکار را انجام می‌دهد  و شور و هیجان نهفته در گفتار را خنثی می‌گرداند. تکرار،‌ مکث، کلنجار (با کلمات) و شلختگی را از بیان و ذهنیت حذف می‌کند و گفت را بر گفته، بر منظور متمرکز می‌سازد. نقطه آنرا به اوج می‌رساند. پایان و آغاز یک بخش یا جزیی از گفت ‍را مشخص ساخته و در آن فرایند به کل گفت دقت می‌بخشد. مشخص می‌سازد که چگونه باید متن نوشته را جزء به جزء خواند. 

   بهمراه کاربرد دیگر نشانه‌های سجاوندی، کاربردِ نقطه نوشتار را یکسره از گفتار متمایز می‌سازد. گفتار هر چند در شکل غالب خود در قالب رفت و برگشت (دیالوگ) و گفتگو انجام می‌شود، باز هیجانی است. معطوف به دیگری نیست. متمرکز بر بیان برداشتی و برونی ساختن آن است. دلخوری‌ها، شادی‌ها، حسادتها و غبطه‌ها را باز می‌گوید. آنچه که به هر رو باید بیان شود. سکوت در پی ادای گفته‌هایی و هیاهو در پی نجوایی. بدون هیچ نظم و ترتیب معینی. نوشتار سجاوندی شده یکسره از چنین گفتاری متمایز است. کل نوشته به اجزاء ریز و درشت، پاره جمله و جمله تقسیم می‌شود تا در آن شبکه‌ی ارتباطی معینی و بر آن اساس نظم معینی برقرار شود. انسجام در گسست، همچون یک شهر، کلیتی متشکل از اجزایی بهم پیوند خورده و متصل بیکدیگر،‌ خانه‌های وصل بیکدیگر از راه خیابان، میدان و کوچه. با نظمی معین.

گیرنده‌ی گفتار، شنونده، جایگاهی حاشیه‌ای دارد. گفتار متوجه او است. ولی او هدف آن نیست. پیکان گفتار او را بسان هدف نمی‌جوید. غایت خود گفتار است، بیان آن است، اینکه چیزی، نکته‌ای گفته شود. ولی در نوشته‌ی سجاوندی شده، مهم مخاطب است، او که نوشته را می‌خواند. نوشته برای خوانده شدن او نوشته می‌شود. نشانه‌های سجاوندی برای آن هستند که به خواننده در بهتر خواندن نوشته و فهم درست آن یاری رسانند. نشانه‌های سجاوندی برای او هستند، ‌در خدمت خواندن او، فهم او. نشانه‌های سجاوندی در نوشتار تا حدی جای ارتباط نزدیک میان افراد در گفتار می‌گیرند. به هنگام گفتگو، هر آن، شنونده می‌تواند پرسشهای خود درباره‌ی منظور گوینده را کلامی یا با زبان بدن و اشاره طرح کند و گوینده نیز می‌تواند مدام گفته‌های خویش را در جهتی که می‌پسندد بپروراند. نشانه‌های سجاوندی کارکردی جایگزینی دارند، جایگزین ارتباط رو در رو.   

پندار

پیش فرض را تا بکنون بر آن نهاده‌ایم که نقطه در جمله معنامند است و پایان را می‌رساند ولی برون از آن بی‌معناست. اکنون ولی باید این پیش‌فرض درباره‌ی بی معنایی را مورد تردید قرار دهیم. نقطه‌ی مجزا از گزاره نمود آنچیزی است که اینجا و آنجا دال تهی نامیده شده است. دال تهی خالی از هرگونه معنایی و ارجاع به ماخذی نیست بلکه دال معینی است که، گاه مبهم و گاه نا متعین، به انبوهی از معنا و ماخذ اشاره دارد. اینْ زمینه را آماده می‌کند که، آنگونه که ارنستو لاکلو مطرح کرده، در هر موقعیتی معنایی را بر آن سوار کرد یا از آن استنباط کرد.[۵] معنا در آن جای نمی‌گیرد بلکه به آن الصاق می‌شود، برای دوره‌ای، در محدوده‌ای. اینکار البته از هر کسی بر نمی‌آید. باید در حد یک اندیشمند، شاعر و جنبش اجتماعی از ذوق، توان و شور ایجاد معنا(یی نو) برخوردار بود تا معنایی را به نشانه نسبت داد و بدان الصاق کرد. شاعر و اندیشمند با کلمه کار می‌کنند و کلمه همیشه دارای معنای معینی در چارچوب یک زبان است. با ایجاد زمینه‌ای متفاوت، یا جای دادن کلمه یا بخشی از آن در ترکیبی نو، معنای جدیدی برای کلمه شکل می‌گیرد. برای نقطه،‌ نشانه‌ی سجاوندیِ تهی از معنا، اینکار دشوارتر است. معنایی ندارد که آنرا در یک زمینه‌ی معین یا در ترکیب با دیگر کلمات بگونه‌ای جدید معنامند ساخت. به آن معنایی نو نمی‌توان الصاق کرد ولی می‌توان ذوق را با تمام توان بکار گرفت تا بتوان به پنداری از آن دست یافت، پندار هیچ، هیچی که می‌توان از آن استنباطی به شکل یک انگاره داشت و ویژگی‌هایی را در آن بشکلی نا مشخص و گریزان دید. نمونه‌ی جالبی از پندار را همین تازگی در ایران داشتیم.

  طنزپرداز ایرانی، حسین شنبه‌زاده دوازدهم اردیبهشت امسال (۱۴۰۳) زیر توییت آیت‌الله خامنه‌ای نقطه‌ای (.) گذاشت و از دنباله‌روان خویش در صفحه‌ی توییتش خواست که به آن واکنش نشان دهند.[۶] توییت خامنه‌ای، که دفتر او آنرا اداره می‌کند، درباره ملاقات وی با اعضای تیم ملی والیبال دانش‌آموزی کشور، ‌قهرمان جهان، بود. توییت بگونه‌ای تلویحی با گذاشتن عکس خامنه‌ای در میان دانش‌آموزان مدعی محبوبیت او بود. پس از چند ساعت، یادداشت نقطه‌ای شنبه‌زاده در دریافت تاییدیه (لایک/like) به شکل چشمگیری از تاییدیه‌های توییت خامنه‌ای پیشی گرفت.

شنبه‌زاده با آگاهی به بی‌معنایی نقطه آنرا در بخش اظهار نظرهای توییت خامنه‌ای گذاشته بود. او این نکته را با دنباله‌روان خویش مطرح کرده و از آنها خواسته بود با آگاهی به آن، به یادداشتش واکنش نشان دهند. نقطه، در بی معنایی و نبود محض، در پوچی و هیچی، از دیدگاه او می‌توانست به ابزار نمایش اقتدار تبدیل شود. برای شنبه‌زاده، پندارِ نقطه در تهی بودن از معنا و نه همچون دال تهی در انبوهی معنا یا پرشدگی (بعدی) کاربرد پیدا می‌کرد. چون تاییدیه برای چیزی پوچ و تهی از معنا و ارجاع بدست می‌آمد دارای ارزش بود. نقطه در این فرایند اعتبار پیدا می‌کرد، اعتباری که همچون اعتبار اجتماعی و سیاسی  اقتدار ایحاد می‌کرد. البته نه در خود که در کاربرد خویش و در واکنشی که خیل جمعیت می‌توانست به آن نشان ‌دهند. واکنش در آگاهی به تهی بودن آن از معنا و در راستای قدرت نمایی در مقابل خامنه‌ای و ادعای توییت او مبتنی بر محبوبیتش انجام می‌گرفت. اینرا می‌توان پندار نقطه بسان انگاره‌ای از نقطه برشمرد. پوچی‌ای که در پوچ بودن می‌توانست اعتبار و اقتدار بیافریند.  

 اگر بخواهیم دقیقتر به موضوع بپردازیم، باید تصریح کنیم که نقطه برون از گزاره هیچگاه معنا پیدا نمی‌کند بلکه در شرایطی معین کارکرد ابزاری پیدا می‌کند. معنا در زبان از ثبات برخوردار است. همگانی و مستند است. دقتی هر چند گاه نسبی بر آن حکمفرماست. می‌توان از عموم و اسناد ثبتِ درک عمومی برای فهم آن یاری جست. در فرهنگنامه جستجو کرد و به گفتگوی دیگران گوش داد یا از آنها پرسید و معنای آنرا فهمید. بطور نمونه، به سراغ فرهنگنامه رفت یا از دیگران پرسید که دو کلمه‌ی درخت افرا یا پیراهن دارای چه معنای هستند و چگونه بکار برده می‌شوند. در مقایسه کارکرد ابزاری یک نشانهْ امری موقعیتی است. در برهه‌ای معین بکاری می‌آید و سپس نقش خود را از دست می‌دهد. خود کارکرد بستگی به چگونگی استفاده و اراده‌ی استفاده کننده دارد. نقطه در یادداشت توییتری شنبه‌زاده معنا پیدا نمی‌کند، بلکه دارای کارکرد ابزاری شده و پنداری را می‌آفریند. پنداری از هیچ. کاربرد نقطه به تنهایی – بطور نمونه وسط کاغذ سفیدی یا روی تابلو کلاس درسی – پندار هیچ را بنمایش نمی‌گذارد و ایجاد نمی‌کند. خوانندگان نیز باید در فرایند موضوعیت بخشیدن به آن و بر ساختن ابزار از آن شرکت جویند. آنها باید با تاییدیه، امری آشکار برای همگان، به نقطه توان کارآیی در ایجاد پندار هیچ و در آن رسا بسان زمینه ایجاد اقتدار واگذار کنند. در گستره‌ی نوشتار و زبان، ابزار به اراده‌ی فردی کسی بر ساخته نمی‌شود. در پس‌زمینه‌ای معین، در مشارکت و هماهنگی گروهی از کنشگران برساخته می‌شود. هر چند نقطه یک نشانه‌ی سجاوندی است و فاقد معنا برون از جمله، ولی باز همچون واحدهای زبان فقط در همراهی و هماهنگی یک جمع دارای کاربرد و پندار می‌شود.

   نقطهْ ویژگی متمایز خویش نسبت به دیگر نشانه‌های نوشتاری را در کاربرد شنبه‌زاده نشان می‌دهد. بسیاری از نشانه‌های دیگر دارای معنای کم و بیش مشخصی هستند. ستاره (*)، مثلث (∆) یا دایره (○) می‌تواند برداشتهای نمادینی همچون درخشندگی، سه جانبگی و گردی یا دَوَران را نزد خواننده/بیننده دامن زنند. نشانه‌هایی همچون خط فاصله (-)، ویرگول (،) یا پرانتز باز(() نیز بیش از آن مهجور هستند که در درک همگانی ما به ازایی پیدا کنند و واکنشی همسان را برانگیزند. جالبی و جذابیت نقطه آن است که در بی معنایی دارای کارکرد است. در بی‌معنایی پوچ است، هیچی محض، همزمان که در اشاره به نقش‌اش در نشانه‌های سجاوندی حسی از پایان را می‌رساند.  در هر دو مورد،‌ نقطه می‌تواند در تنهایی پنداری از هیچی را نزد مخاطب دامن ‌زند. این پندار شکننده و موقت  است و منوط به شکل‌گیری شرایط خاصی است. نمی‌توان آنرا جایی در صفحه‌ای یا بر تابلویی گذاشت/نگاشت و سپس از خواننده یا بیننده انتظار داشت آنرا بسان هیچ یا مفهوم مشخص پایان بفهمد. برای همین بهتر است به اتکای موقعیت ایجاد شده تصریح شود که منظور چیست. نقطه معنای هیچ ندارد، چون دارای هیچ معنایی نیست. نقطه پنداری از هیچ را دامن می‌زند و چون در کاربرد پایان جمله را اعلام می‌کند پنداری پایان را بر می‌انگیزد. در یک کلمه، نقطه (.)، خارج از جمله، در تنهایی محض، پنداری از  نیستی بسان هیچی و پایان را می‌آفریند.   

   ترکیب هیچ و پایان به نقطه توانی بس بیشتر از یک کلمه و خود بخود یک نشانه‌ی سجاوندی می‌بخشد. کلمه معنامند است و معنا را همیشه با خود حمل می‌کند. از آن نمی‌توان ابزاری برای هدفی در ورای آن ساخت. معنا، کاربرد ابزاری را خنثی می‌کند. در مقایسه، هیچ همچون یک زمینهْ امکان بروز و شکل‌گیری یک ابزار را فراهم می‌آورد. پندارِ پایانْ تهیِ هیچ را پر نمی‌کند. معنایی کامل را به نقطه انتقال نمی‌دهد. اعلام پایان در اصل کارکرد نقطه در جمله است. آنرا می‌توان به سان پایان فهمید ولی این را باید تخیل کرد. پایان بیشتر معنایی است که به کلمه‌ی نقطه پیوند خورده است تا نشانه‌ی نقطه. به این خاطر می‌توان گفت که این هیچ است که زمینه را برای تصور پایان فراهم می‌آورد. هیچ بسان نیستیْ پایانی بر هستی می‌گذارد. هیچ و پایان به شکلی در نقطه (.) بیکدیگر گره می‌خورند تا نشانه‌ای برسازند که می‌تواند بمثابه‌ی یک پندار با ایجاد اعتبار برای بکار گیرنده‌ی آن اقتدار بیافریند.

نکته‌ی پر تناقضی است ولی همچنین شگرف و از آنرو بایسته تأکید. پندار با آنکه انگاره‌ای گریزان و شکننده را در بر می‌گیرد باز می‌تواند توانمند و چه بسا پر توانتر از معنا باشد. نقطه (.) می‌تواند در هیچی خود اقتداری را بیافریند که بر اقتدار متکی بر تصویری از واقعیت (در مصداق عکس) و متن (معنای نهفته در نوشته‌ی کامل) فائق آید.    

 پانویس:

[۱]  گوتلوب فرگه (۱۸۹۲) «درباره معنا و مصداق». این مقاله را منوچهر بدیعی بفارسی ترجمه کرده و در این آدرس اینترنتی (+) در دسترس است:

[۲] نگاه کنید به:

Keith Houston (2013), Shady Charcters: The Secret Life of Punctuation, Symbols & Other Typographical Marks, W.W. Norton & co. 

[۳] بنظر می‌رسد کسانی در اینباره و بطور کلی‌ترین اثر کاربرد نشانه‌های سجاوندی بر فهم نوشتار حسابی اندیشیده‌اند. نگاه کنید به:

Peter Szendy (2018), Of Stigmatology : Punctuation as Experience, Fordham University Press.

[۴]   من در اینباره در نوشته ای با عنوان «جادوی زبان: وَ، یکی وَ» نکاتی را طرح کرده‌ام.

[۵]  نگاه کنید به:

Thomás Zicman de Barros  (2023), The polysemy of an empty signifier: the various uses of Ernesto Laclau’s puzzling concept, Journal of Political Ideologies, Vol 3:1-19.

[۶] https://www.instagram.com/voice.of.iranian.people/p/C73WG26Iip9/?img_index=1

از همین نویسنده:

بانگ

«بانگ» یک رسانه ادبی و کاملاً خودبنیاد است که در خارج از ایران و به دور از سانسور و خودسانسوری بر مبنای تجربه‌ها و امکانات مشترک شخصی شکل گرفته است.

شبکه های اجتماعی