اریک امانوئل اشمیت: «در اهمیت افعال» – به ترجمه رباب خمیس

ما با زبان خود می‌نویسیم و گاه در طول ده‌ها سال با زبان خود وارد بحث و مشاجره می‌شویم. [چون] شوهر پیری که برای همسر پیرش مته به خشخاش می‌گذارد. یکی از مشاجرات خانگی معمول من مربوط به افعال است. من، همسرم زبان فرانسه را سرزنش می‌کنم؛ به خاطر آنکه فعل‌های بیشتری به خانه‌ام نمی‌آورد. فاش بگویم که اندوخته افعال آن نومیدم می‌سازد؛ چرا که سبک، بیش از آن که به صفت، اسم یا ضمیر وابسته باشد، وابسته به فعل است. تنها فعل است که جمله را به پیش می‌برد، آن را به حرکت در می‌آورد، به آن انرژی زمان و کنش می‌بخشد. هر مقوله دستوری زبان، ایستا و ثابت می‌ماند به جز فعل. آن قدر از این بابت مطمئنم که اغلب پیش می‌آید که از محاسبات دیجیتالی پردازش متن استفاده کنم تا بررسی کنم [آیا] بیشتر از افعال استفاده کرده‌ام.

افعال با برتری جایگزین قیدها می‌شوند: «در را محکم بست» با جمله «در را کوبید» جایگزین می‌شود. با قید، نویسنده به میان روایت خود می‌لغزد، آنجا ظاهر شده در حالی که نیازی به او نبوده است و به جای ارائه شروع می‌کند به تفسیر کردن. در جمله «در را محکم بست»، «محکم» از سوی ناظری می‌آید که خودش را قاطی ماجرا می‌کند، حاشیه‌نویسی می‌کند و شرح می‌دهد. کاری بیهوده! فعل «کوبیدن» با کلمات کمتر، اگر هم معنای بیشتری نداشته باشد، همان‌قدر معنی می‌دهد و می‌گذارد تخیل خواننده داستان را بنا کند. نویسنده ناآزموده همیشه، بی‌آنکه متوجه باشد، بیش از اندازه، قید بر روی متن می‌پاشد. این طور می‌شود که [راوی] کم‌رو، لخت و عریان به میانه آن چه شرح می‌دهد می‌شتابد. چه اشتباهی! اگر قیدها را حذف کند و فعل مناسب را انتخاب کند، بزرگی می‌یابد. خودش را هم با جزییات دقیق اضافی که ما را از قاب خارج می‌کند، مضحکه نمی‌سازد: «کودک فروتنانه گفت: « والدینم به من کمک کردند» در حالی که می‌توان نوشت: «کودک اعتراف کرد: «والدینم به من کمک کردند».

با این وجود علاقه به افعال نباید به شکل آسیب درآید. این خود دوباره، نوعی ناپختگی است. بسیاری از ادیبان، به ویژه پرکارهاشان، سرانجام در کنار اندک افعالی که برای نقل قول به کار می‌روند- گفتن، زمزمه کردن، پذیرفتن، حاضر جوابی کردن، کوتاه گفتن، فریاد زدن، نالیدن و غیره- دچار ملال می‌شوند؛ بنا براین با تصور بهتر شدن به سوی افعال گوناگون، رنگارنگ و زیبا می‌شتابند. : «نفس زنان گفت: «ممنونم»، «بر خود لرزید: «نمی‌ترسم»، «لاف زد: « چرا که نه؟»، «نفسش را بیرون داد: «کثافت!»، حتی: «ورجست که: «آخی! چه حیف!» یا «غرید: «کسی که دور از شترنخوابد، خوابش آشفته است». قسم می‌خورم که این غلط‌های فاحش- فرهنگی- را در طی مطالعات سریعم یافتم، چرایش را شما می‌دانید…

چه توانایی‌های اشتباهی به نثر افزوده شده اند! این نویسندگان پرنویس با تغییر فعل‌های لازم به متعددی [کلمات] غلط می‌سازند و چیزی نمی‌برند جز نوبل طنز ناخواسته.

مارگریت دوراسی که «گفت» ها را به شکل آیینی، بدون تنوع بخشیدن، ردیف می‌کند، بهتر از این مجموعه دارانی است که کمدهای [سنگین] نرماندی را جابجا می‌کنند تا در آن‌ها دستمال بچینند. بین دو شر، کمینه گرایی بیش از افراط مجابم می‌کند. میان دو ماده، خشک و خالی را به چرب‌ناک ترجیح می‌دهم.

توصیه من: فعلی را بیابید که با فعل همراه قید برابری کند. بر این صرفه‌جویی مراقبت کنید. با این وجود، به سراغ فعل‌های ساده، صحیح و حتی تکراری بروید تا این که بخواهید دستور زبان را در هم بشکنید.

ترس از خوب ننوشتن و نتیجه ناگزیر آن، تکلف، به بد نوشتن می‌انجامد. بهترین، دشمن خوب است. گاه داستان‌نویس و زبانش ناچارند به درمان زندگی مشترک خود توسل جویند: مسیر را با هم، در ستایش یکدیگر و بنابراین با دوست داشتن ایرادهای دیگری، ادامه دادن. پس از سال‌ها سرزنش، فکر می‌کنم که یک «گفت» که در جای درست قرار داده شده، مایه رضایت شگفت‌انگیزی است.

بیشتر بخوانید:

اریک امانوئل اشمیت: «ایده خوب» به ترجمه: رباب خمیس

اریک امانوئل اشمیت: «نوشتن برای دانستن، دانستن برای نوشتن؟» به ترجمه رباب خمیس

بانگ

«بانگ» یک رسانه ادبی و کاملاً خودبنیاد است که در خارج از ایران و به دور از سانسور و خودسانسوری بر مبنای تجربه‌ها و امکانات مشترک شخصی شکل گرفته است.

شبکه های اجتماعی