بهروز شیدا: ستاره‌ی ما رفته است- خوانش تکه‌هایی از فاجعه‌ی قتل ستاره تاجیک در چند خط

در این صفحه، خارج از قاب بانگ (+) می توانید متن را بخوانید، ببینید و بشنوید.

ستاره تاجیک، دختر افغان در ۳۱ شهریورماه ۱۴۰۱ در یکی از حرکت‌های اعتراضی در شهر تهران، به رگبار ضربات باتوم مرگ‌سرشتان جمهوری‌ی اسلامی کشته می‌شود، او نوری است که پیش آز آن‌که خانه روشن کند، اسیر تاریکی‌ی بلا می‌شود. کبودی‌ی تن او ترجیع‌بند کابوسی است که مصرع رهایی نمی‌جوید.

 تکه‌هایی از فاجعه‌ی قتل ستاره را در چند خط بخوانیم.

۱

ستاره یک مهاجر افغان هفده سال است.

   این تکه را چنین می‌خوانیم: ستاره به ایران آمده است تا از سوک‌سرای داغ مرگ مهتاب برهد. انگار اما به سوی سوک‌سرای شکار تابش آمده است. هم‌آوازی است که به‌ دام صیاد بامداد صدا افتاده است.

۲

ستاره عاشق نقاشی است.

   این تکه را چنین می‌خوانیم: ستاره می‌خواهد رنگین‌کمان آه و آرزو را نقش‌ها دهد. انگار غرش آبشار هستی را جای‌گزین نعره‌ی مرداب نیستی می‌خواهد. انگار قامت نسیم را دست‌یار شاخه‌ها و لانه‌‌ها می‌خواهد. انگار اوج دریا و آرامش ساحل را هم‌نوا می‌خواهد.

۳

نقش‌مایه‌ی نقاشی‌‌های ستاره نیلوفر آبی و خورشید درخشان است.

   این تکه را چنین می‌خوانیم: ستاره انگار می‌خواهد نور مِهربنیان را به آبی‌ی بی‌انتها هدیه کند. انگار می‌خواهد طلوع طراوت را بر بال پرواز مانا بنشاند. انگار شبنم شوق را جای‌‌گزین حسرت شکوفایی می‌خواهد. انگار همهمه‌ی باران را جای‌گزین برودت هراس می‌خواهد.‌

۴

در روز پنج‌شنبه، ۳۱ شهریورماه ۱۴۰۱، در همه‌ی استان‌های ایران، از جمله تهران، تظاهرات بزرگی برگزار می‌شود. ستاره در تظاهرات تهران شرکت می‌کند.

   این تکه را چنین می‌خوانیم: ستاره در موج رویای تیک تیک ساعت مانای نور، هم‌‌سرای سرودخوانانی است که در هجوم سنگلاخ سراب‌سازان، رود و بینایی فریاد می‌زنند تا ردای کویر بر شانه‌ی جوانه‌ها نیفتد. زورق زخم بارانداز مرهم بیابد.

۵

ستاره به ضربات باتوم کشته می‌شود. صورت و بدن او آسیب دیده‌ی جسم‌های سخت است.

   این تکه را چنین می‌خوانیم: ستاره در جست‌وجوی رایحه‌ی کرانه‌ای دیگر در سیلاب ددخویی غرق می‌شود. نوگل خروش در برابر نیستی سینه سپر می‌کند و می‌‌رود. ضربات باتوم ترانه‌ی اوجی را می‌بُرد که در هنگامه‌ی دورخیز است. انگار پروانه‌ای به دام آتشی می‌افتد که اشک شمع به یغما می‌برد. ستاره‌ی ‌ما به رگبار ضربات باتوم روشنایی‌سوزان رفته است. ستاره‌ی ما رفته است.

   خوانش تکه‌هایی از فاجعه‌ی قتل ستاره را در یک تکه بخوانیم.

۶

 ستاره به ایران آمده است تا از سوک‌سرای داغ مرگ مهتاب برهد. انگار اما به سوی سوک‌سرای شکار تابش آمده است. هم‌آوازی است که به ‌دام صیاد بامداد صدا افتاده است. ستاره می‌خواهد رنگین‌کمان آه و آرزو را نقش‌ها دهد. انگار غرش آبشار هستی را جای‌گزین نعره‌ی مرداب نیستی می‌خواهد. انگار قامت نسیم را دست‌یار شاخه‌ها و لانه‌‌ها می‌خواهد. انگار اوج دریا و آرامش ساحل را هم‌نوا می‌خواهد. ستاره انگار می‌خواهد نور مِهربنیان را به آبی‌ی بی‌انتها هدیه کند. انگار می‌خواهد طلوع طراوت را بر بال پرواز مانا بنشاند. انگار شبنم شوق را جای‌‌گزین حسرت شکوفایی می‌خواهد. انگار همهمه‌ی باران را جای‌گزین برودت هراس می‌خواهد.‌ ستاره در موج رویای تیک تیک ساعت مانای نور، هم‌‌سرای سرودخوانانی است که در هجوم سنگلاخ سراب‌سازان، رود و بینایی فریاد می‌زنند تا ردای کویر بر شانه‌ی جوانه‌ها نیفتد. زورق زخم بارانداز مرهم بیابد. ستاره در جست‌وجوی رایحه‌ی کرانه‌ای دیگر در سیلاب ددخویی غرق می‌شود. نوگل خروش در برابر نیستی سینه سپر می‌کند و می‌‌رود. ضربات باتوم ترانه‌ی اوجی را می‌بُرد که در هنگامه‌ی دورخیز است. انگار پروانه‌ای به دام آتشی می‌افتد که اشک شمع به یغما می‌برد. ستاره‌ی ‌ما به رگبار ضربات باتوم روشنایی‌سوزان رفته است. ستاره‌ی ما رفته است.


از همین نویسنده در همین مجموعه:

به شکل چندرسانه ای:

بهروز شیدا: هستی ما رفته است

بهروز شیدا: مونای ما رفته است

بانگ

«بانگ» یک رسانه ادبی و کاملاً خودبنیاد است که در خارج از ایران و به دور از سانسور و خودسانسوری بر مبنای تجربه‌ها و امکانات مشترک شخصی شکل گرفته است.

شبکه های اجتماعی