قاضی ربیحاوی

از دست ندهید

قاضی ربیحاوی: پنج روایت کوتاه

روایت های قاضی ربیحاوی با بهره‌گیری از ایجاز و «تمرکز بر لحظه‌های بحرانی»، از الگوهای کلاسیک داستان‌نویسی فاصله می‌گیرند. این متون با زبانی کمینه‌گرا و تکیه بر دیالوگ‌های ناتمام، بدون شرح اضافی، جهانی از معنا می‌آفرینند.

ادامه مطلب »
از دست ندهید

قاضی ربیحاوی: فتنه

این داستان در گره‌گاه دو موضوع «عشق و تنهایی» و «مرگ و زندگی» با روایتی نمادین و سرشار از عناصر فولکلور و اساطیری، به زندگی شخصیتی به نام حاتو می‌پردازد که درگیر مسائل عاطفی، اجتماعی و فلسفی است. داستان در فضای رئالیسم جادویی اتفاق می‌افتد و مرز بین واقعیت و خیال را محو می‌کند.

ادامه مطلب »
بانگ - نوا

دومین سالگرد کودک‌کشی – «مریم و مونا» نوشته قاضی ربیحاوی؛ همراه با «جم جمک برگ خزون» به روایت فرشته مولوی

دست من را گرفت. بعد با لبخند چشماش را بست. یک خانم جوان که بالای سر مونا نشسته بود دست یک دست او را گرفت: این دختر بچه مُرده. بعد به مامورها که تازه داشتند می اومدن گفت بی شرف ها….

ادامه مطلب »
از ما

قاضی ربیحاوی: دانیال و پدرش

از تخت لیلی فاصله می‌گیرد. فهمیده که لیلی به شنیدن حرف‌های او علاقه دارد و یا تظاهر می‌کند که علاقه دارد. ادامه می‌دهد: وقتی پسر توی شکم داری اینطور هستی. برعکس وقتی دختر داری آرامی و همه‌اش دلت می‌خواهد دور و برت بگو و بخند و شادی باشد.

ادامه مطلب »
چه خبر؟

مهران رضایی: «دانیال و پدرش»ِ ربیحاوی – در بیان معنای سرگردانی بین دو جهان

مهران رضایی- مسأله‌ قاضی ربیحاوی در این داستان تعلیقِ راوی بین دو قطب زندگی در ایران (با بار فرهنگی- اسطوره‌ای شاهنامه) و زندگی در غرب (با بار فرهنگی- اساطیری ادیپ شهریار سوفوکل) است.

ادامه مطلب »
از ما

قاضی ربیحاوی: موسی

خبر مرگ موسی ناگهانی بود. کسی باورش نمی‌شد. همه هاج و واج مانده بودند. خبر را همان صبح مجید آورد. ما نشسته بودیم و بازوهای بیکارمان را روی لوله‌های کلفت یله داده بودیم. هیچ‌کس حرفی نمی‌زد.

ادامه مطلب »
دوسیه

قاضی ربیحاوی: یکی از نسل کمیاب

انتشارات پیام در آلمان به تازگی رمان «دانیال و پدرش» نوشته قاضی ربیحاوی را منتشر کرده است. به این مناسبت نشریه ادبی بانگ دوسیه‌ای را به ربیحاوی از نویسندگان نسل سوم ایران اختصاص داده است.

ادامه مطلب »
از ما

جست‌وجوی خدا در هیاهو – در گفت‌وگو با قاضی ربیحاوی

قاضی ربیحاوی می‌گوید: یکی از کارهای ادبیات کشف حس‌ها و حالات پنهان در وجود آدمی‌ست و برملا کردن آن چیزهایی که ما حتی از خود خودمان هم پنهانش کرده‌ایم. بازنشر گفت‌وگویی با او درباره ساز و کار سانسور در جمهوری اسلامی.

ادامه مطلب »
از ما

قاضی ربیحاوی: ظهور

با این صورت کشیده مردانه که در نور روحانی می‌درخشه توی این شب تاریک. آقا من غریبم و کسی غیر از شما ندارم. زبونم لال خدا می‌دونه که من هم سهمی داشتم در امر ظهور شما بر این دیوار، اما مردم محل خیال می‌کنن که من می‌خواستم مانع ظهور شما بشم.

ادامه مطلب »
از ما

قاضی ربیحاوی: ظهور

با این صورت کشیده مردانه که در نور روحانی می‌درخشه توی این شب تاریک. آقا من غریبم و کسی غیر از شما ندارم. زبونم لال خدا می‌دونه که من هم سهمی داشتم در امر ظهور شما بر این دیوار، اما مردم محل خیال می‌کنن که من می‌خواستم مانع ظهور شما بشم.

ادامه مطلب »
از ما

روزبه جورکش:«آواره/پناهنده» در داستان‌های قاضی ربیحاوی

در این نوشتار با واکاوی داستان‌های «توی دشت بین راه» و «گلدان» از قاضی ربیحاوی نشان می‌دهم که در جهان داستانی او، مسئلۀ آوارگی/پناهندگی چگونه از یک عارضه سیاسی در دل وضعیتِ اضطرار به امری عاطفی بدل می‌شود و همچنین چرا شخصیت‌های این داستان‌ها به «آوارگی درونی» تن می‌دهند.

ادامه مطلب »
از ما

حسین آتش‌پرور: یکی شدن فاعل و مفعول – بررسی داستان «حفره» قاضی ربیحاوی

از ابتدای داستان ما با مشخصات شخصیتی روبه‌رو هستیم که قاسم را کشته است. در طول داستان، رفته‌رفته همین صفت و داده‌ها به خود او بازمی‌گردد و در نهایت او شخصیتی را با مشخصات خودش می‌کشد. در تردید می‌مانی که قاسم فاعل است یا مفعول؟

ادامه مطلب »
از ما

قاضی ربیحاوی: حُفره

چرا هیچ‌کس نمی‌داند که من شهید شده‌ام؟ درحالی‌که شهید شده‌ام، به شهادت رسیده‌ام. به لقاء الله پیوسته‌ام. می‌پیوندم.

ادامه مطلب »
بانگ - نوا

قاضی ربیحاوی: مریم و مونا

با سرعت خیلی زیاد دنده عقب رفت به طرف جمعیت دخترها. من دوباره دست مونا را محکم گرفتم ولی دستش توی دست من شُل شد. بعد افتاد روی زمین. چشم‌هاش هنوز باز بود و به من نگاه می‌کرد. من جیغ کشیدم. مونا داشت لبخند می‌زد و به من نگاه می‌کرد.

ادامه مطلب »
چه خبر؟

مریم و مونا -به روایت قاضی ربیحاوی

مردهای توی ماشین به ما نگاه کردن. هرسه تاشون ریش سیاه بلند داشتند و انگار خیلی وقت بود حموم نکرده بودن. من دست مونا را محکم‌تر گرفتم. از بس ترسیده بودم. مونا داشت می‌لرزید. هیچ نمی‌گفت و فقط می‌لرزید.

ادامه مطلب »
از ما

قاضی ربیحاوی: «داوود» – یک داستان کوتاه برای منصور کوشان

کارِ من خواندن دیدن شنیدن و مراقبت از حریم هنرست که تا اطلاع ثانوی‌ها استعمالالات آن را هم ممنوع کرده‌ایم. به قول شما آنها توجه ندارند که اصل مبارزه است نه مماشات. مماشات. اجازه بدهید فرهنگ لغت همین‌جاست: باهم راه رفتن، مدارا کردن. با کی؟ با مهاجمین به فرهنگ اصیل ما. خیال کردم زیر دارید لب آواز می‌خوانید. ببخشید.

ادامه مطلب »
بانگ - نوا

بانگ – نوا: تراژدی یک سلطنت نوشته قاضی ربیحاوی با اجرای شاپور سلیمی

این اثر نگاهی است ویژه درقالب یک نمایشنامه به زندگی محمدرضا شاه و برش ‌گونه‌ای کلی، از دوران سلطنت او براساس اسناد و حوادث تاریخی. شاپور سلیمی، بازیگر  پاره‌ای از این نمایش را اجرا کرده است. می‌شنوید در بانگ – نوا:

ادامه مطلب »