
اریک امانوئل اشمیت: «ضرباهنگ» – به ترجمه رباب خمیس
میخواهم با موسیقیدان درونتان سخن بگویم، نه موسیقیدان زبان، که موسیقیدان روایت؛ چون آنچه ذکر خواهم کرد، به متن شما کیفیاتی، ترجمهپذیر به زبانهای دیگر، خواهد بخشید. صحبت از ضرباهنگ روایت شماست.
میخواهم با موسیقیدان درونتان سخن بگویم، نه موسیقیدان زبان، که موسیقیدان روایت؛ چون آنچه ذکر خواهم کرد، به متن شما کیفیاتی، ترجمهپذیر به زبانهای دیگر، خواهد بخشید. صحبت از ضرباهنگ روایت شماست.
فعلی را بیابید که با فعل همراه قید برابری کند. بر این صرفهجویی مراقبت کنید. با این وجود، به سراغ فعلهای ساده، صحیح و حتی تکراری بروید تا این که بخواهید دستور زبان را در هم بشکنید.
نوشتن، آنکه مینویسد را برمیانگیزد و ملولش نمیسازد. نوشتن به جای خاموشکردن فعالیت مغزی، آن را به هیجان میآورد. آنکه مینویسد، میجوید. هرگز نه برای آنکه اندیشهام را به زبان آورم، که برای کشف آن، نوشتم.
جهنم با نیات نیک سنگفرش شده است. این جمله برناردو کلروو به یادمان میآورد که واقعیت به اندیشه فروکاسته نمیشود. اندیشه نیک لزوماً کنش نیک نمیزاید؛ بهترین خواسته گاهی به بدترین نتیجه میانجامد.
هامبورگر در کتاب “منطق اثر ادبی” با طرح نظریهی «ماضی روایتی» به مسئلهی تازه و جذابی در ارتباط با شناختِ تفاوت بین متن تخیلی و واقعی پرداخت که هنوز تازگی خود را حفظ کرده و در مرکز بسیاری از بحثهای مربوط به تئوری داستان نویسی قرار دارد.
تجربۀ خواندن، تجربۀ رفتن به عمق است؛ هر شیء خود اسطوره است یا در سایۀ نمونۀ اسطورهایاش؛ هر عمل چیزی است ازلی و ابدی. آدمی در داستان نه بر خط که بر دایرهای میچرخد و خواننده در هر لحظه تجربۀ همۀ هستی را باید پیش چشم داشته باشد.
تردید دارم که نویسندهای وجود داشته باشد که در مقطعی از زندگی ناگزیر نشده باشد به خاطر الزامهای زندگی کارش را کنار بگذارد.
در روایت همیشه دلالتی عِلّی و پرمایه وجود دارد: “یکچیز به دلیل چیزی دیگر”. “پادشاه درگذشت و سپس شهبانو درگذشت” شرح وقایع است. اما “پادشاه درگذشت و شهبانو از غم و اندوه درگذشتِ پادشاه درگذشت” داستان است.
در این مقاله دو نگرش بررسی میشود: اهمیت ممارست در نوشتن و اهمیت تجربه زندگی و رسوب آن در نوشتهها. کدامیک؟
در داستاننویسی الزاماً هر داستان کوتاهی نمیتواند داستان مینیمالیستی باشد درمقابل میتوان رمان نوشت اما آن را با مَنش مینیمالیستی نوشت. با تأمل بر چند
آیا کارگاههای نویسندگی و مدرک گرفتن از این موسسات و شرکت در سمینارها و در فرایند نوشتن تاثیر دارد؟
آیا نویسنده باید سلینجروار در پستو بنشیند و بنویسد و اجازه بدهد آثارش به جای او حرف بزنند یا یک سلبریتی باشد؟
نویسندهی واقعی کیست؟ تفاوت ادبیات زرد و ادبیات سبز در چیست؟ مرز میان ادبیات عامهپسند یا ادبیات جدی کجاست؟ حرفه: جنزده در این مجموعه مقالات
تغییر زاویه دید از «من» به «او» در داستان «غازها و اردکهای آوازخوان» محمدعلی با چرخش سر قلم اتفاق میافتد. چکیده: تغییر زاویه دید از
حرفه: جنزده در این مجموعه مقالات (در پنج بخش) قرار است از بدیهیات و کلیشهها حرف بزنیم. دیوید فاستر والاس نویسنده فقید آمریکایی در سال
حرفه: جنزده در این مجموعه مقالات (در پنج بخش) قرار است از بدیهیات و کلیشهها حرف بزنیم. دیوید فاستر والاس نویسنده فقید آمریکایی در سال
داستان نویسىِ نوین با گسست از بیانگرى، واقعیت را، همچون کلیتى یکپارچه و تمامیت یافته و منتظم، به مخاطره انداخته است. پیشتر در نظام زیبای
«بانگ» یک رسانه ادبی و کاملاً خودبنیاد است که در خارج از ایران و به دور از سانسور و خودسانسوری بر مبنای تجربهها و امکانات مشترک شخصی شکل گرفته و با کوشش شهریار مندنیپور و حسین نوشآذر اداره میشود.