از ما

از دست ندهید

الهه هدایتی: پروا

اسم من، پروا بود و فامیلی‌ام قربانی. کلاس‌ چهارم بودم که در یک باغِ گیلاس در بوجان، کشته‌ شدم. آخرسر هم کسی جسدم را پیدانکرد. امشب که قاتلم، در خانه‌اش مُرد، دلم می‌خواهد بگویم چطور کشته شدم.

ادامه مطلب »
از ما

مهرک کمالی: شاملو، ضحاک و رد پای اساطیر

پژوهش هایده ترابی با عنوان «ضحّاک در تاریخ: بررسی تطبیقی-تاریخی اسطوره‌ی ضّحاک» نشان می‌دهد هر گونه برداشت از اساطیر بدون توجه به دگردیسی آنها در طول زمان، عوض شدن راویان و بازسرایان و نقش حاکمان مذهبی و سیاسی در تثبیت روایت مورد قبول خود ناممکن است.

ادامه مطلب »
از ما

حمید فرازنده: جست‌وجوی تحریف‌آمیز عدالت

عدالت در نظر روایتگر رمان «برای تو» همخانه‌ی حس انتقام‌گیری است: کسی باید تاوان همه‌ی شوربختی‌های مرا بپردازد؛ بدون یک قربانی من به آرامش نمی‌رسم. روحیه‌ای که با ناتورئالیسم حاکم بر روایت همخوان است.

ادامه مطلب »
از ما

س. شکیبا: صداها  

داستانی درباره «آن دیگری»، یک وسوسه و حسرت دمی آرامش در تنگناهای زندگی که با این سطر آغاز می‌شود: زنم پنجره را باز می‌کند، امروز نوبت آب دادن گل‌ها است.

ادامه مطلب »
از ما

اسد سیف: ادبیات سرگرمی

با درگذشت رجبعلی اعتمادی بحث دیرینه ادبیات عامه‌پسند متکی بر قدرت‌های سیاسی مسلط به عنوان بدیل ادبیات متعالی که می‌خواهد مستقل باشد از نو درگرفت. در این جستار با بن‌مایه‌های این بحث آشنا می شویم.

ادامه مطلب »
از ما

امین عسکری‌زاده: خاکستری بی‌رحم دریا

 سه مرد از در اصلی رستوران وارد شدند. اولی سیاه‌پوستی بود با دندان‌های صدفی و ریش پرپشت جوگندمی. مرد دوم، یک آسیایی‌تبارِ نسبتاً چاق با انبوهی از گردنبندهای تسبیح‌شکل با مهره‌های درشت بود و سومی، جوانی قدبلند با ریش و مویی یک‌دست مشکی و تتویی شبیه کُرُکدیل روی گردنش

ادامه مطلب »
از ما

لیلا صلاحی: قصه‌گویی و قصه‌خوانی برای کودکان

روزگاری برای کودکان قصه می‌گفتند. کودکی که با یکی از بستگان مسن مانند مادربزرگی، خاله یا عمه‌ای اخت بود، تصادفی یا به مناسبتی در اوقاتی از روز که هنوز فراغتی بود، گوش به این کلمات جادویی می‌سپرد: یکی بود، یکی نبود…

ادامه مطلب »
از ما

نوشین وحیدی: دیدار

طلیعه زن را از دور دیده بود. چمباتمه زیر چادر سیاه و روشنای آخر روز. از زیر شاخه‌های نیم‌لخت و لرزان بید گذشت.  بالای سرش که رسید زن چادر را پس کشید اما نگاه نکرد.

ادامه مطلب »
از ما

مریم عربی: چشم‌های کالیپسو

روی مبل پشت پنجره نشسته‌ام و فکر می‌کنم داشتم چندمین گل یاسی‌رنگ روی پرده را می‌شمردم که برق رفت! دست می‌گذارم روی گوش‌هام تا سر و صداها و درگیری‌های توی خیابان کمتر حواسم را پرت کنند.

ادامه مطلب »
از ما

نسیم خاکسار: لحظه‌های تاریک و روشن ما، خودکشی کورش اسدی و نخل‌های آبادان

اگر خودکشی معنایی دارد، زندگی هم که ناظر به این کار از سوی آن‌هاست معنایی دارد. البته آن‌ها با عمل خود پیشاپیش معنای زندگی را زیر پرسش برده‌اند. وقتی چنین است، آن وقت این حق زندگی است که معنای خودش را برابر بی‌معنایی آن‌ها بگذارد.

ادامه مطلب »
از ما

حمید فرازنده: نان و حیثیت

شاملو نان را «ناگزیر» می‌داند: آنچه ناگزیر است، چشم‌پوشی ناپذیر است. هم باید نان را به چنگ آورد، و هم از سرِ حیثیت نگذشت. اما شاملو یک چیز دیگر هم می‌افزاید: حیثیتِ تو در گرو چنگ انداختن به نواله، به حقّت است؛ و برای این کار باید خدای دیگری بیافرینی؛ زیرا در سیستم کنونیِ حاکم بر جهان حیثیت و نان یک‌جا جمع نمی‌شوند.

ادامه مطلب »
از ما

معصوم غریبی: آبِ تشنه

دوباره لب رودخانه نشسته و زل زده به باریکه‌ی آب. تا آن شبی که بچه‌هایش را خبر کردیم و او را کشان کشان به ساختمان آوردند، فکر می‌کردم چیزی توی زاینده رود گم کرده که هر روز دزدکی می‌رود و دنبالش می‌گردد.

ادامه مطلب »
از ما

احمد خلفانی: «تن تنهایی»: مجموع شدن در واژگان

احمد خلفانی – راوی “تن تنهایی” حافظ است. درست‌تر این است که بگوییم، ضمیر شاعرانه حافظ و نیز، آن‌چه که از حافظ به عنوان شعر در ضمیر آگاه یا ناآگاه ما مانده است. کار شهریار مندنی‌پور در این رمان، “به کلمه در آوردن جهان” و به کلمه در آوردن عشق، بی‌عشقی و تنهایی انسان است.

ادامه مطلب »
از ما

ت. پکچین: عَنّن‌نامه

عنّن جن نبود، غول هم نبود. اما کمی جن بود و کمی غول. جن بود، در حالی که غول هم بود. ابروهای پرپشت روی صورتی پف از چاقیِ برخورداری، چشم‌های ریز، گونه‌های سرخ برآمده، لب‌های گوشتی سرخ و سرزنده.

ادامه مطلب »
از ما

خسرو کیان‌راد: «شب‌نشینی اشباح» در «شبح اپراتور»ِ هادی کیکاووسی

هادی کیکاووسی در «شبح اپراتور» ما را به شب‌نشینی اشباحی می‌برد که محله‌ی «خورِ گورسوزان» در حاشیه‌ی بندرعباس را در تسخیر خود دارند. حضوری ویرانگر که خبر از سیلابی عظیم می‌دهد.

ادامه مطلب »
از ما

اریک امانوئل اشمیت: «ایده خوب» به ترجمه: رباب خمیس

جهنم با نیات نیک سنگفرش شده است. این جمله برناردو کلروو به  یادمان می‌آورد که واقعیت به اندیشه فروکاسته نمی‌شود. اندیشه نیک لزوماً کنش نیک نمی‌زاید؛ بهترین خواسته گاهی به بدترین نتیجه می‌انجامد.

ادامه مطلب »