
اولفهیلدور داگسدوتیر: روباس، رمانی درباره پذیرش معلولیت در جامعه
وباس حاصل آمیزش گربه و روباه قطبی است، گرچه برخی میگویند حاصل آمیزش گربه و سگ است. و البته روباس آخرین آفریده شیون، نویسنده، هم هست.
وباس حاصل آمیزش گربه و روباه قطبی است، گرچه برخی میگویند حاصل آمیزش گربه و سگ است. و البته روباس آخرین آفریده شیون، نویسنده، هم هست.
روباس نوشته شیون، نخستین رمانی است که مستقیم از ایسلندی به فارسی ترجمه شده و به زودی در نشر مهری منتشر خواهد شد.
ساناز طوسی برنده پولیتزر ۲۰۲۳ میگوید: ما فرزندان خانوادههای مهاجر با فراق بزرگ شدهایم. همۀ ما. ماها از روزی که به دنیا میآییم معنای جدایی از خانواده را میدانیم. ایرانیها خیلی مقاوم هستند. فرهنگ ما روی خوشی به جشن و شادی نشان میدهد.
رمانهای تاریخی منتقد ادبی فرمالیست، یوری تینیانوف، «تجربهگریهایی در فانتزی پژوهشی» بود. در ایران ما او را با «مرگ وزیر مختار» درباره قتل گریبایدوف میشناسیم. نگاهی به گستره آثار و اندیشههای او.
محسن حمید نویسنده تحسین شده پاکستانی-بریتانیایی در «آخرین مرد سفیدپوست»، تازهترین رمان خود میپرسد چه اتفاقی میافتد اگر یک مرد سفیدپوست یک روز صبح از خواب بیدار شود و متوجه شود که رنگ پوستش تیره شده است. تمثیلی کافکایی درباره نژادپرستی و تبعیضهای روزمره.
ادبیات بیش از هر چیز آن هنگام برای سیاست ضروری است که به هر چیزی که بیصدا است، صدایی میبخشد، آن هنگام که نامی میبخشد به آنچه هنوز نامی ندارد، به ویژه به آنچه که زبان سیاست طردش میکند یا میکوشد آن را حذف کند.
گرجستان زادگاه استالین است و در همان حال تاریخ مشترکی هم با ایران دارد. داستان سیطره شوروی بر روشنفکران گرجستان در موزه آثار ادبی این کشور قابل مطالعه است. ما تنها ملتی نیستیم که برای آزادی بیان بهای سنگینی میپردازیم.
چهرهی زن از زاویهی سنتی با فضیلتهای آرمانی خویشتنداری، تحمل، مراقبت و شکیبایی همراه میشود؛ توازنی که در نهایت، تحت مناسبات پدرسالاری، نه بهمثابهی الگویی برای سایر مناسبات اخلاقی، بلکه بهعنوان جایگاه محدودیت و استثمار عمل میکند. در اینجا کیفیتهایی که بامراقبت و با «دستیابی به دیگری» از طریق تلاش در پرداخت به آسیبپذیری نیازهای مرد یا زن همراه شدهاند، در خدمت ساختار خانوادهی کلاسیک قرار گرفتهاند و این ساختار را حفظ میکنند.
شکل حاکمیت شهروندی با انقلاب روشنگری و علیه امتیازها و قدرتی که روحانیت مسیحی برای تداوم و حفظ وضیعت موجود داشتند، شروع شد و پیش رفت، زنجیر تعصبات را گسست و تلاش برای رسیدن به صلح و آزادی و رفاه شهروندان را در دستور کار خود قرار داد، اما به زودی دو مفهوم آزادی و عدالت در برابر هم قرار گرفتند. چه میتوان کرد؟
ارنو در آثار متعددش که اغلب از قلمرو شرححالنویسیهای شخصی میآیند، به ریشههای تبعیضهای اجتماعی در جامعه فرانسه میپردازد.
راهزنان با موروها، راهزنان با حلقه ها و دوشسها، راهزنان با برکت همراهی برادران سیاه، با هواپیما از آسمان آمدند تا بچه ها را بکشند، و در خیابانها خون کودکان به سادگی چونان خون کودکان جاری شد.
او تنها ۲۰ سال داشت. دلش برای مهسا امینی شکسته بود و میگفت کوتاه نمیآیم. او را با ۶ گلوله کشتند. ترجمه شعر ریتسوس تقدیم به این جان شیفتهی خفته در خاک. کافی است به جای سرباز انگلیسی، سرکوبگران اشغالگر ایرانی را بگذارید.
در شهری زندگی میکنم که رانندهها حرف آخر را میزنند. در این شهر رفت و آمد با اتوبوس شهری مثل سفری جهنمی است، رفت و برگشتی مداوم به دنیایی زیرزمینی که هم فریبنده است و هم پلید.
میخواهم دو شعر، یکی به زبان عربی و دیگری به زبان فرانسوی را با هم مقایسه کنم. این دو شعر به من میگویندکه در اندیشه قرابتی دارند ولی به علت فاصلهی بیاندازهی این دو شعر با یگدیگر، این اندیشه گرچه قوت گرفته اما ناشنیده مانده است.
از خبرهاى ادبى مورد علاقه من، خبر انتشار رمانِ “شبهاى طاعونى”، اثر تازهى اورهان پاموک نویسنده ترکِ برندهى نوبل ادبیات است پس از حدود پنج سال که از انتشار رمان قبلىاش مىگذرد.
پاتریا رمانیست با بینشی گذشتهنگر به تاریخی پنجاه ساله. به هم ریختگی زمانی در روایت از آن روست که ما همیشه بخشی از گذشته را به یاد میآوریم، و یک بار دیگر که به آن خاطره برگردیم، چیز دیگری به آن اضافه میکنیم، یا میفهمیم دفعهی پیش چیزی را اشتباه به یاد آورده بودیم.
ماریو بارگاس یوسا در این کتاب سعی کرده است که یکبار برای همیشه خاستگاه و مسیر پر پیچ و خم نگاه سیاسیاش را تشریح کند. «ندای قبیله» یک اتوبیوگرافى است درباره تاریخ آگاهی سیاسی نویسنده.
هیولا به آفریدگارش: همهی آدمها از موجودات بدبخت متنفرند. برای همین باید هم از من که از همه بدبختترم، بدشان بیاید. حتی تو هم که آفریدگار من هستی، از من متنفری و میخواهی مرا از خود برانی و بکشی. اما چطور جرأت میکنی با زندگیات بازی کنی؟
رمانِ بچهی یکشنبه، نوشتهی اینگمار برگمان، شاید نگاه دیگری است به همهی نقابهایی که بر چهرهها جا خوش کردهاند؛ نگاه دیگری به شیار پنهان چهرهها؛ خستهگیی تکرار؛ خانهی تنهایی.
بعد از مراسم عروسی، جشن مفصلی در خانه ی پدرم برگزار و قرار شد الیزابت و من بلافاصله بعد از جشن، با قایق ابتدا به اویان برویم و بعد از یک شب اقامت در آنجا، روز بعد به سفرمان ادامه بدهیم. هوا آفتابی بود و باد مساعدی می وزید و گویی همه چیز بر وفق مراد بود.
زلیخا چشمهایش را بازمیکند” رمان ادیسه و درد است. رمانی درباره عبور از دورهای و رها شدن در دورهای دیگر. کتابی که بذر امید و عشق را در زمین نفرت و انتقام میکارد و زندگی و مرگ را همچون گذر روز و شب نشان میدهد. گوزل یاخینا در روایتی پرکشش، دورهای سیاه از تاریخ شوروی را با نگاهی زنانه باز میگوید.
«بانگ» یک رسانه ادبی و کاملاً خودبنیاد است که در خارج از ایران و به دور از سانسور و خودسانسوری بر مبنای تجربهها و امکانات مشترک شخصی شکل گرفته و با کوشش شهریار مندنیپور و حسین نوشآذر اداره میشود.